لبخند زنان دگر نخواهد آمد
با بوسه و نان دگر نخواهد آمد
از امشب، طفلان یتیم کوفه!
همبازی تان، دگر نخواهد
"حمیدرضا شکارسری"
غم را به دل نماز پا برجا کرد
محراب عزا گرفته را دریا کرد
با زهر وضو گرفت آن تیغ آنگاه
برفرق علی(ع) نشست و قران وا کرد
"حمیدرضا شکارسری"
این "به" اگر نبود
به تو نمی رسیدم
این "را" اگر نبود
تو را نمی دیدم
این "در" اگر نبود
در آغوشت نمی کشیدم ...
اما حرف های اضافه همیشه این قدر مهربان نیستند
"از" تو را از من می گیرد
و "با" مرا با خودم تنها می گذارد...
"حمیدرضا شکارسری"
از معمای پیراهن تو
نشر الف