عشق تو گرفت از تن من تاب و توان را
ترسم که به پایان نرسانم رمضان را
آه ای رطب دورترین شاخه چه می شد؟
شیرین کنم از شهد لبان تو دهان را
باید که به دادم برسد آن که به من داد
لبریز تراز ظرف دلم این هیجان را
تا چند فقط طوطی خوشخوان تو باشم
انکار کنم این غم حاجت به بیان را
یک بار به من گوش کن ای سنگ صبورم!
تا پر کنم از قصه ی تو گوش جهان را
آن وقت تو مال من و من مال تو باشم
با جذبه ی یک اخم برانم همگان را
"شیرین خسروی"
شعر می گفتیم و در قلب همه، جا می شدیم
شعر می گفتیم، اما باز تنها می شدیم
چند بیت از ما اگر که دست #احسان می رسید
سوژه ی هر سی شب #ماه_عسل ما می شدیم
"امید صباغ نو "
قلب من! با یک تپش برگشت گاهی ممکن است
آنقَدَرها هم که می گویند گاهی دیر نیست....
.
.
حسین زحمتکش