اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

می ایستم پای تو با جان و تنم من

می ایستم پای تو با جان و تنم من

پامیگذارم روی قلب آهنم من


یک عمر-تنگاتنگ-بوی بودنت را

حس کرده ام بین تن و پیراهنم من


ازکودکی باخویش گفتم “عاشقی کن”!

خواندم الفبای تو را در دامنم من


ای شمع!میخواهم که رازی را بگویم:

از بوسه ی دیشب به این سو…روشنم من


دریا…تویی،صحرا…تویی،جنگل تویی…تــــــو

ماهی…منم،آهو…منم،تیهـو منم…مـــــن


در باز بود و آسمان پروانه بازار

اما مگر از این قفس دل میکنم من؟؟؟


"مهدى فرجى"


به رفتن تو سفر نه، فرار می گویند

به رفتن تو سفر نه، فرار می گویند
به این طریقه ی بازی قمار می گویند

به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد
هنوز مثل گذشته «نگار» می گویند

اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر
به من اهالی جنگل شکار می گویند

مرا مقایسه با تو بگو کسی نکند
کنار گل مگر از حٌسن ِخار می گویند؟

تو رفته ای و نشستم کنار این همدم
به این رفیق قدیمی سه تار می گویند

"کاظم بهمنی"

من گنجشک نیستم

عاشق هر کس که شدی دیگه نمیتونی فراموشش کنی. واسه همینه که به نظر من عشق یعنی هیولا. تا وقتی که کسی رو دوست نداشته باشی راحتی اما همین که عاشقش شدی اون کوه میاد سراغت واسه همینه که به نظر من هر زن یعنی یک کوه غصه. من که از عاشق شدن مثل هیولا می ترسم.


مصطفی مستور

دستان ِ من نمى توانند هرگز این سیب را عادلانه قسمت کنند

دستان ِ من نمى توانند 

هرگز این سیب را 

عادلانه قسمت کنند 

تو به سهم خود فکر مى کنى 

من به سهمِ تو 


”گروس عبدالملکیان“


از زخم زبان دختران سنگی

از زخم زبان دختران سنگی
تا خاطره های پشت هر آهنگی

هر سال من بی تو، چنین می گذرد
با سیصد و شصت و پنج شب دلتنگی...

#امید_صباغ_نو 
#تا_آمدن_تو_عشقبازی_تعطیل 

مث یه‌ماهی شدم که تو دریا غرق میشه

مث یه‌ماهی شدم که تو دریا غرق میشه
مث درختی که از چشم باغ می‌افته
شدم کتک‌خورِ غمگینِ فیلمای کمدی
نخند! واسه توأم اتفاق می‌افته

#لیلاکردبچه

به آن "من"ی که در آیینه بود شک کردم

به آن "من"ی که در آیینه بود شک کردم
به آن "خودم" که چرا با تو همنشین بوده!

کسی که "دوست تر" اش داشتم نمی فهمید
همیشه مشکل من با جهان همین بوده...

"امید صباغ نو"
از کتاب خود زنی 

من خانه ی ویرانه ام و بی خبر از من

من خانه ی ویرانه ام و بی خبر از من
هر روز خدا می گذرد صد نفر از من

مثل خود شیطان فقط از دور مهیبم
بیهوده گریزان شده نوع بشر از من

چون صخره شب و روز رفیقش شدم اما
دریا به کسی مشت نزد بیشتر از من

در خاطر من هیچ به جز حزن نیاندوخت
آنکس که نمی خواست به جز شعر تر از من

ای عشق بیا آدمی از نو بتراشیم
خوشبخت تر و خوب تر و شاد تر از من

#غلامرضاطریقی

روزی دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد

روزی
دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد
از رهگذری خواهم پرسید:
«امروز، روز چندم مهر است؟»
و صورتی را برای شاخه‌گلی در دستم
و نارنجی را برای غروبی پاییزی
و آبی را برای پیراهن تو به خاطر خواهم آورد

آن‌روز
پیراهن آبی‌ات را پررنگ‌تر بپوش
به‌خاطر پرنده‌ای‌‌که فراموش کرده فراموشی دارد
و هرلحظه ممکن است دوباره پرواز کند.

لیلاکردبچه/ یکشب پرنده‌ای.../ نشر نیماژ

تو بی ناز آمدی با ناز رفتی

تو بی ناز آمدی با ناز رفتی

نه در پایان ، همان آغاز رفتی

من و تو مال ِهمدیگر نبودیم

کبوتر‌ با کبوتر باز ... رفتی


#احسان_افشاری