می ایستم پای تو با جان و تنم من
پامیگذارم روی قلب آهنم من
یک عمر-تنگاتنگ-بوی بودنت را
حس کرده ام بین تن و پیراهنم من
ازکودکی باخویش گفتم “عاشقی کن”!
خواندم الفبای تو را در دامنم من
ای شمع!میخواهم که رازی را بگویم:
از بوسه ی دیشب به این سو…روشنم من
دریا…تویی،صحرا…تویی،جنگل تویی…تــــــو
ماهی…منم،آهو…منم،تیهـو منم…مـــــن
در باز بود و آسمان پروانه بازار
اما مگر از این قفس دل میکنم من؟؟؟
"مهدى فرجى"