اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

روزی هزاربار

کافی‌ست روزی هزاربار

لب‌ها و دندان‌هایت را در آینه امتحان کنی

و خودت تشخیص دهی کدام شکلک است و کدام خنده،

و یادت باشد پدرت

چگونه هرشب خنده‌های مصنوعی‌اش را

در لیوان آب خیس می‌کرد

تا صبح‌ها لبخند تازه‌تری به اداره‌اش ببرد

این‌روزها در آینه لبخند می‌زنم،

پاورچین‌پاورچین از خانه بیرون می‌روم

و مراقبم

چیزی از دهانم نیفتد.


لیلا کردبچه

لابد دوستت دارم هنوز

لابد دوستت دارم هنوز
که هنوز 
فکر می کنم 
از هزار و صد نسخه ی این شعر 
یک نسخه را 
تو به خانه می بری
و تو تنها تو می فهمی
چند جای این شعر
خط خورده است


لیلا کردبچه 

 

دیروز ...

دیروز

می‌ترسیدم از بازکردن دری

که پشتش در بستۀ دیگری باشد

امروز می‌ترسم از دری

که پشتش در دیگری نباشد.


لیلا کردبچه


سایر اشعار : لیلا کردبچه

هربار به تو فکر می‌کنم

هربار به تو فکر می‌کنم

یکی از دکمه‌هایم شل می‌شود

انقراض آغوشم یک‌نسل به تأخیر می‌افتد

و چیزی به نبضم اضافه می‌شود 

که در شعرهایم نمی‌گنجد


کافی‌ست تورا به نام بخوانم

تا ببینی لکنت، عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست

و چگونه لرزش لب‌های من دنیا را به حاشیه می‌بَرد


دوستت دارم

با تمام واژه‌هایی‌که در گلویم گیرکرده‌اند

و تمام هجاهای غمگینی‌که به‌خاطر تو شعر می‌شوند


دوستت دارم با صدای بلند

دوستت دارم با صدای آهسته

دوستت دارم

و خواستن تو جنینی‌ست در من

که نه سقط می‌شود،

نه به دنیا می‌آید.


لیلا کردبچه 

از کتاب یکشب پرنده ای...

نشر نیماژ 


سایر اشعار : لیلا کردبچه

چگونه برگشتی؟

جاده‌ای بودم
باریک، به اندازۀ یک‌نفر
و طولانی و یک‌طرفه
آن‌قدرکه باید عصازنان 
به روزهای پیری و کوری‌ام می‌رسیدی

چگونه برگشتی؟
به روزهای پیش از بوسیده‌شدن
چگونه برگشتی؟

 لیلا کردبچه 
از کتاب یکشب پرنده ای...

منتشر شده در : اشعار لیلا کردبچه

نمی‌توانم خودم را به دیوار بکوبم - لیلا کردبچه

نمی‌توانم خودم را به دیوار بکوبم

نمی‌توانم خودم را به آلبوم بچسبانم

نمی‌توانم بروم خیابان، داد بزنم: «نگاهم کنید!» .

من

خاطرۀ دست‌های توأم

سکانس عاشقانۀ فیلمی اجتماعی 

که پیش از اکران عمومی

باید

بریده می‌شدم.


"لیلا کردبچه" 

از کتاب آوازکرگدن


نگران من نباش - لیلاکردبچه

نگران من نباش

بهتر از این نمی‌شوم

دیگر هیچ‌وقت بهتر از این نمی‌شوم

و روانشناس‌های دیوانه باور نمی‌کنند

و جعبۀ قرص‌هایم باور نمی‌کند

و تو باور نمی‌کنی من تنها مادری نگرانم،

مادری نگران برای دخترم

که همین‌روزها کفشش انگشت‌هایش را خواهدزد

و همین‌روزها مدادهای رنگیِ هم‌کلاسی‌اش

از مدادهای او بلندتر خواهد شد


نگران توأم

که پشت گوشی تلفن بغض کرده‌ای

و برای صدای گرفته‌ات دنبال بهانۀ بهتری می‌گردی -«دیگر، هیچ‌وقت بهتر از این نخواهم شد»

و تو باور نمی‌کنی

گوشی را می‌گذاری و می‌روی

برای گریه‌هایت بهانه بیاوری.


"لیلاکردبچه"

از کتاب یکشب پرنده ای...


من پرنده ای فراموشکارم

من
پرنده ای فراموشکارم
که آوازهای خوبی می‌خوانم
هربار که فراموش می‌کنم با پرهایم
چه کاردستی‌های قشنگی ساخته اند
و هر بار که فراموش می‌کنم
چه چیزهایی را فراموش کرده‌ام


"لیلا کردبچه"


روزی دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد

روزی
دوباره به آسمان نگاه خواهم کرد
از رهگذری خواهم پرسید:
«امروز، روز چندم مهر است؟»
و صورتی را برای شاخه‌گلی در دستم
و نارنجی را برای غروبی پاییزی
و آبی را برای پیراهن تو به خاطر خواهم آورد

آن‌روز
پیراهن آبی‌ات را پررنگ‌تر بپوش
به‌خاطر پرنده‌ای‌‌که فراموش کرده فراموشی دارد
و هرلحظه ممکن است دوباره پرواز کند.

لیلاکردبچه/ یکشب پرنده‌ای.../ نشر نیماژ