یک لحظه واقعا بد و یک لحظه عالی ام
این روزها به لطف تو حالی به حالی ام
پیش بینی حاکی از یک اتفاق شوم بود
آخر این داستان از اولش معلوم بود
کور بودن بهتر است، اصلا چطوری می شود
با دو چشم سالم از دیدار تو محروم بود
جواد منفرد
منتشر شده در : اشعار جواد منفرد
شبیه اسب درونم دوباره رم کرده
ببین نبودی و وحشت چه با دلم کرده
به لطف قوزم و مویی سپید بعد از تو
شدم چو شاخه ی خشکی که برف خم کرده
نپرس از تب و لرزم،نگو چه با من کرد
همان که زلزله با خانه های بم کرده
شب است و آینه جغدی کشیده است از من
دو چشم بهت زده،صورتی ورم کرده
تو نیمه ی من و من جسم جان به لب شده ام
که روح پر تب و تابش به او ستم کرده
بیا ببین که چه آشی برای من پخته
همان کسی که برای تو چای دم کرده
جواد منفرد
تو اگر دردی به درمان احتیاجی نیست نه
کاش آدم تا ابد احساس بیماری کند