اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو


اسم خود را حذف کردم از صف اهدای عضو
قلب عاشق ها که دیگر قابل پیوند نیست

"علی صفری"

فدای آن کمان های به هم پیوسته ات، هر یک


فدای آن کمان های به هم پیوسته ات، هر یک

جدا دخل مرا می آورد پیوند لازم نیست


"بهمن صباغ زاده"


عاشقی چیست به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟!

اشعار ناب


عاشقی چیست به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟!

نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد


"فاضل نظری"


دهانم پر از دوست داشتنت بود

دهانم

پر از دوست داشتنت بود

دَم نزدم

تا خودت را

زیر درخت زندگی ام برسانی

من

پرنده ای منتظر بودم

که سال های سال

نُت آوازش را

به نوکش گرفت.

 

"محسن حسینخانی"


با تمام وجود دوستت دارم

گاه بیان احساسات 

دشوار است 

ولی می خواهم بدانی 

که تا چه حد دوستت دارم 


صبح هنگام که چشم می گشایم 

و تو را در کنار خود می بینم 

از با تو بودن 

شادمان می شوم 


به تو احترام می گذارم 

تو را تحسین می کنم 

با تمام وجود دوستت دارم 


هر روز صبح 

که چشم می گشایم 

و تو را در کنار خود می بینم 

می دانم هر چه پیش آید 

اهمیتی ندارد 

آن روز،روز خوبی خواهد بود


"سوزان پولیس شوتز"

از کتاب سرخ به رنگ عشق

ترجمه: رویا پرتوی


پرم از شوق آغوش تو و ... بد می شود اما

پرم از شوق آغوش تو و ... بد می شود اما

تو را بوسیدن و... نقض نجابت می شود اما


تمام روز می خواهم فراموشش کنم افسوس

خیالش دم به دم از خاطرم رد می شود اما


اوایل گاه گاهی بود این طغیان آتشناک

اخیرا لعنتی یکریز و ممتد می شود اما


خیال بوسه ات صد بار تا حالا مرا می کشت

هوای بار دیگر دیدنت سد می شود اما


دلم روزی هزاران بار توبه می کند از عشق

شب از افسون گیسوی تو مرتد می شود اما


زدم فالی که آغوشت پناهم می شو آیا

بنازم خواجه حافظ را خوش آمد می شود اما...!


"کمال الدین علاالدینی شور مستی"


گیرم که مضطرب شده ای، غم گرفته‌ای

گیرم که مضطرب شده ای، غم گرفته‌ای

دست مرا چه خوب ، که محکم گرفته‌ای

 

به به چه گونه های تر ِ دلبرانه‌ای

گلبرگ های قرمز شبنم گرفته‌ای

 

در "های وهوی" مجلس شادانه دیدمت

کز کرده ای و نوحه ی نو دم گرفته‌ای

 

عید آمد و لباس سیاهت عوض نشد

نوروز هم عزای محرم گرفته‌ای

 

چرخی بزن زمین و زمان زیر و رو شود

شعری بخوان، دوباره که ماتم گرفته‌ای

 

از بس برای خاطر تو گل خریده ام

حساسیت به میخک و مریم گرفته‌ای

 

عشق تو هیچ وقت نرفته است از سرم

با اینکه سالهاست به هیچم گرفته‌ای

 

گاهی اگر که عشق ترا دست کم گرفت

تقصیر توست دست مرا کم گرفته‌ای


"آرش شفاعی"


شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی

شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب ، ای خورشید در چشم تو زندانی !

خوش آن روز که بینم باغ خشک آرزویم را 
به جادوی بهار خنده هایت می شکوفانی

بهار از رشک گل های شکر خند تو خواهد مرد
که تنها بر لب نوش تو می زیبد ، گل افشانی

شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه ای از آن به چشمانم بنوشانی


یقین دارم که در وصف شکر خندت فرو ماند
سخن ها بر لب « سعدی » قلم ها در کف « مانی »


نظر بازی نزیبد با تو هر کس را که می بینی 
امید من ! چرا قدر نگاهت را نمی دانی ؟


"حسین منزوی"