اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

دلت گرفته...الهی که غم نداشته باشی

دلت گرفته...الهی که غم نداشته باشی

فدای چشمت اگر دوستم نداشته باشی


دم غروب مرا در خودت ببار که چیزی

در آن هوای غریبانه کم نداشته باشی


عجیب نیست...من آنقدر خرد و خسته ام از خود...

که حال و حوصله ام را تو هم نداشته باشی


"دچار آبی دریای بیکرانم و تنها"

اگر هوای مرا دم به دم نداشته باشی


به جرم کشتن این خنده ها در آینه...سخت است

کسی به غیر خودت متهم نداشته باشی


غمم تو هستی و شادم اگر به سر نمی آیی

منم غم تو…الهی که غم نداشته باشی...!


اصغر معاذی


منتشر شده در : اشعار اصغر معاذی

هرچند پیش روی تو غرق خجالتند

هرچند پیش روی تو غرق خجالتند
چشمان این غریبه فقط با تو راحتند


بانو...به بی قراری شاعر ببخش اگر
این شعرها به حضرت چشمت جسارتند


آغوشت آشیانه ی گرم کبوتران
لبخندهات...حس نجیب زیارتند


دور از نگاه سرد جهان...دست های من
با بافه های موی تو سرگرم خلوتند


دنیا سکوت های مرا ساده فکر کرد
از حرف دل پُرند...اگر بی شکایتند


بی خواب کوچه گردی و بدخوابی ام نباش
دلشوره های هرشبم از روی عادتند


هی کوچه...کوچه...کوچه...به پایان نمی رسم
شب های سرد و ابری من بی نهایتند...!
 

 

"اصغر معاذی"


صبحت به خیر آفتابم!...دیشب نخوابیدی انگار

صبحت به خیر آفتابم!...دیشب نخوابیدی انگار

 این شانه ها گرم و خیسند...تا صبح باریدی انگار


 دنیای تو یک نفر بود...دنیای من خالی از تو...

 من در هوای تو و...تو جز من نمی دیدی انگار


 هربار یک بغض کهنه، روی سرت خالی ام کرد

 تو مهربان بودی آنقدر...طوری که نشنیدی انگار


 گفتم که حالِ بدم را فردا به رویم نیاور

 با خنده گفتی: تو خوبی...یعنی که فهمیدی انگار


 تا زود خوابم بگیرد...آرام...آرام...آرام…

 از "عشق" گفتی...دلم ریخت...اما تو ترسیدی انگار


 گفتی: رها کن خودت را...پیشم که هستی خودت باش

 گفتم: اگر من نباشم!؟...با بغض خندیدی انگار


 صبح است و تب دارم از تو...این گونه ها داغ و خیسند

 در خواب، پیشانی ام را با گریه بوسیدی انگار...!

 

"اصغر معاذی"


بهار رفت و زمستان من تمام نشد

بهار رفت و زمستان من تمام نشد
عذاب باغچه باسوختن تمام نشد

چه کوه ها که نهادند سر به شانه ی هم
در این میانه غم کوهکن تمام نشد

"کجای این شب تیره...کجا بیاویزم  *"
که از تو حسرت این پیرهن تمام نشد    

سکوت کردی و رفتی...ولی درون سرم
صدای ممتد سوت ترن تمام نشد

دلم گرفت...دلم تنگ شد...دلم ترکید  ...
دلم تمام...ولی عمر من تمام نشد

"اصغر معاذی"