به من از آن بگو
که توان گفتنش به دیگری را نداری
با من بخند
حتی آن گاه که احساس حماقت می کنی
با من گریه کن
آن گاه که در اوج پریشانی هستی
تمام زیبایی های زندگی را
با من شریک باش
و در کنار من
با تمام زشتی های زندگی ستیز کن
با من
رویاهایی را بیافرین تا به دنبال آنها رویم
در شادیِ هر چه می کنم
شریک باش
برای رسیدن به آرزوهای مان
یاری ام کن
با آهنگ عشق مان
با من برقص
بیا در سراسر زندگی در کنار هم گام برداریم
بیا تا ابد
در هر قدم از این سفر
یکدیگر را
عاشقانه
در آغوش گیریم.
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی
واقعا دوستت دارم
گرچه شاید گاهی
چنین به نظر نرسد
گاه شاید به نظر رسد
که عاشق تو نیستم
گاه شاید به نظر رسد
که حتی دوستت هم ندارم
ولی درست در همین زمان هاست
که باید بیش از همیشه
مرا درک کنی
چون در همین زمان هاست
که بیش از همیشه عاشق تو هستم
ولی احساساتم جریحه دار شده است
با این که نمی خواهم
می بینم که نسبت به تو
سرد و بی تفاوتم
درست در همین زمان هاست که می بینم
بیان احساساتم برایم خیلی دشوار می شود
اغلب کرده ی تو٬ که احساسات مرا جریحه دار کرده است
بسیار کوچک است
ولی آن گاه که کسی را دوست داری
آن سان که من تو را دوست دارم
هر کاهی ٬ کوهی می شود
و بیش از هر چیزی این به ذهنم می رسد
که دوستم نداری
خواهش می کنم با من صبور باش
می خواهم با احساساتم
صادق تر باشم
و می کوشم که این چنین حساس نباشم
ولی با این همه
فکر می کنم که باید کاملا اطمینان داشته باشی
که همیشه
از همه ی راه های ممکن
عاشق تو هستم
چه بسیار از خود می پرسم
که چرا عاشق هم شدیم
ما با هم
بسیار متفاوتیم
توانایی ها
و کاستی های بسیار گوناگون داریم
نگرش ما به چیزها
با هم اختلاف فراوان دارد
شخصیت ما
بسیار متفاوت است
و با وجود همه اینها
عشق ما به هم روز به روز بیشتر می شود
شاید تفاوت های ما
بر هیجان عشق مان می افزاید
و من می دانم
که ما در کنار هم
پر توان تریم
تفاوت های ما
اساسی است
ولی شور و احساسات یکسانی داریم
و این که چرا عاشق هم شده ایم
واقعاً بی ارزش است
تمام آنچه برای من مهم است
این است که کماکان
برای هم ارزش داریم
و عاشق یکدیگریم
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی
همیشه می پنداشتم
که عشقی همانند عشق ما را
تنها در رویاها می توان یافت
در گذاشته
نمی خواستم هیچ کس کاملاً مرا بشناسد
حالا
می بینم به تو چیزهایی را از خود می گویم
که مدت ها بدان ها فکر نکرده ام
چرا که می خواهم
همه چیز را درباره ی من بدانی
در گذشته
می خواستم دیگران تنها نیکی هایم را ببینند
حالا می بینم از این که تو اشتباهات مرا می بینی ناراحت نمی شوم
چرا که می خواهم مرا همان طور که هستم بپذیری
در گذشته
می پنداشتم تنها من هستم
که می توانم برای خود درست تصمیم بگیرم
حالا
می توانم نظراتم را با تو در میان بگذارم
و تو مرا در تصمیماتم یاری کنی
چرا که به تو اطمینان کامل دارم
در گذشته
شیوه ی رفتار با مردم برایم بی ارزش بود
حالا
می بینم که نسبت به همه
احساس تازه ای یافته ام
چرا که تو
لطیف ترین احساسات مرا برانگیخته ای
در گذشته
عشق برایم واژه ای ناشناخته بود
حالا
می بینم که در اعماق وجودم
هربافت ، هرعصب، هرهیجان
و هر احساس من
در التهاب است
در شور شگفت انگیز عشق
همیشه می پنداشتم
که عشقی همانند عشق ما را
تنها در رویاها می توان یافت
حالا دریافتم
که عشق ما
حتی از آنچه در رویاها می یابیم نیز
زیباتر است
و آن عشق
تنها از آن توست
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی
تو عشق من هستی
تمام افکارم را درک می کنی
کارهایم را درک می کنی
با تو بودن شادی آور است
پر از هیجان هستی
نیرومند
مهربان
باهوش
راستگو
با احساس
و خلاق
تو همانی
که زندگیم را به دستانش می سپارم
تو همانی
که می خواهم
همیشه در کنار او باشم
تو عشق من هستی
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی
نمی خواهم
تو را عوض کنم
خود تو
بسیار بهتر از من می دانی
چه به صلاح توست...
نمی خواهم تو نیز
مرا عوض کنی
از تو می خواهم
من را همان گونه که هستم
بپذیری و به من احترام بگذاری
این چنین
می توانیم پیوندی استوار
با ریشه در واقعیت
و نه در رویا
بنا نهیم
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی
"دوستت دارم "
گاه انسان باید در سختی باشد
تا به دیگری دست یاری دهد
گاه انسان باید با بخت بد روبه رو شود
تا هدفش را بهتر بشناسد
گاه به طوفان نیاز است
تا او قدر آرامش بداند
گاه باید به او آسیب رسد
تا با احساس تر شود
گاه باید در شک و تردید باشد
تا به دیگری اطمینان کند
گاه باید در گوشه ای تنها بماند
تا واقعیت وجود خود را بشناسد
گاه باید از شگفتی رها شود
تا به آگاهی برسد
گاه باید کاملاً بی احساس باشد
تا بتواند همه چیز را حس کند
گاه باید در اوج شور و احساس بود
تا به قلب او راه یافت
و او به روی عشق در بگشاید
چه بسیار از اینها را پشت سر گذاشته ام
و می دانم
نه تنها آماده ی عاشق تو شدن هستم
بلکه عاشق تو هستم.
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی
آن گاه که تو را دیدم
شوق دانستن این که تو چگونه آدمی هستی
مرا غرق در هیجان کرده بود
آن گاه که تو را شناختم
دانستم که تو هم
مانند دیگران
انسانی هستی با توانایی ها
و کاستی ها،
آن گاه که با هم صمیمی تر شدیم
شوق دانستن این که عشق به تو چه احساسی دارد
مرا غرق در هیجان کرد
ولی آنچه پیش از هر چیز مرا غرق در شگفتی می کند
خودِ تو هستی
و عشق میان ما ...
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی
بگذار آن باشم
که در کوهساران با تو گام برمی دارد
بگذار آن باشم
که در کنار تو گل می چیند
بگذار آن باشم
که از ژرفای احساسات خود به او می گویی
بگذار آن باشم
که رازهایت را به او می گویی
بگذار آن باشم
که در غم به سوی او می روی
بگذار آن باشم
که در شادی همراه او می خندی
بگذار آن باشم
که تو
عاشقش هستی.
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی