ز خود جداشدگان پرس درد تنهایی
که هرکه دور ز مردم فتاده تنها نیست
وقتی دل دستهایم
تنگ میشود برای انگشتان کوچکت
آنها را میگذارم برابر خورشید
تا با ترکیبی از کسوف و گرما
دوریات را معنا کنم
مصطفی مستور
از کتاب دستهایت بوی نور میدهند
سایر اشعار : مصطفی مستور
آنقدر برای عشق دل دل کردی
تا آنکه شبی دست مرا ول کردی
با پای برهنه راه رفتی در من
با پای برهنه آب را گل کردی
احسان افشاری
سایر اشعار : احسان افشاری
جایم را با کسی پر خواهی کرد
او هم تو را خواهد بوسیدای عشق تو بانوی سیه فام منی
زیبای خموش عمر و ایام منی
دیری است در این باغ که گلبانگت نیست
ای مرغ غمین که بر سر بام منی
شیرینی و شور بزم جانها بودی
اینک چو شراب تلخ در جام منی
گر خوی تو با رمیدگی همراه است
کی رام منی آهوک آرام منی ؟
یک شمع چو قامتت نمی افروزند
اما تو همان ستاره شام منی
گر ننگ به نام عشق کردند چه باک
بدنام بدانی تو و خوشنام منی
هرچند که ناکام گذشتیم ز هم
چون طعم طرب هنوز در کام منی
آغاز تو بودی ام خوشا آن آغاز
شادا به تو چون غم که سرانجام منی
چون چهره تو هنوز در تاریکی است
ای عشق تو بانوی سیه فام منی
سیاوش کسرایی
هی چنگ می زد ، چنگ می زد ، چنگ می زد
چنگیز چشمانش که دم از جنگ می زد
می آمد و سرسبزی ام را سرخ می کرد
با خون من لب های خود را رنگ می زد
یک آسمان آیینه با خود داشت اما
بر عکس آن آیینه ها نیرنگ می زد
آهسته آهسته قدم می ریخت در شهر
دل - شیشه های عابران را سنگ می زد
با این که نام از شهر " عشق - آباد " هم داشت
در عشق بازی ها کمیتش لنگ می زد
ای کاش ! دست از دشمنی می شست ، ای کاش !
دستی به من می داد و قید جنگ می زد
حنظله ربانی
هربار به تو فکر میکنم
یکی از دکمههایم شل میشود
انقراض آغوشم یکنسل به تأخیر میافتد
و چیزی به نبضم اضافه میشود
که در شعرهایم نمیگنجد
کافیست تورا به نام بخوانم
تا ببینی لکنت، عاشقانهترینِ لهجههاست
و چگونه لرزش لبهای من دنیا را به حاشیه میبَرد
دوستت دارم
با تمام واژههاییکه در گلویم گیرکردهاند
و تمام هجاهای غمگینیکه بهخاطر تو شعر میشوند
دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم
و خواستن تو جنینیست در من
که نه سقط میشود،
نه به دنیا میآید.
لیلا کردبچه
از کتاب یکشب پرنده ای...
نشر نیماژ
سایر اشعار : لیلا کردبچه
بس که دل از دوریت غمگین و تنها مانده است
از تو تصویری فقط در قاب رویا مانده است
چون شهاب آرزوها از تو و یادت فقط
رد نوری در دل تاریک شبها مانده است
کاش می شد در بهاران یافتن بار دگر
خاطراتی را که زیر برف و سرما مانده است
آتشی در خرمنم انداختی دیشب به خواب
از من اینجا پیکری بیمار بر جا مانده است
می روی ؟ باشد ، ولی دیگر شتابت بهر چیست
صبر کن یک قلب عاشق پیش تو جا مانده است
منصوره نوروزی
نمیدانم که بعدازمن،توهم تنها شدی یانه
پریشان واسیرِ شب نخفتن ها شدی یانه
به وقتِ گفتن و بِشْنیدنِ ازعشقْ مثل من
دچار بغض واندوهِ، نگفتن ها شدی یانه
شبیه غنچه ای گشتم که هرگز وا نمی گردد
شبیهم خالی ازحسِ شکفتن ها شدی یانه
شدم آماجِ نیش وطعنه و زخمِ زبان خلق
تو مشمولِ چنین طعنه شنفتن ها شدی یانه
به دامِ غصه افتادم،امیدی بر رهایی نیست
گرفتار غم و دردِ، نَرَستن ها شدی یانه
بریدم رشته ی پیوند خود را از همه آیا
همانندم تو ناچار از گسستن ها شدی یانه
هزاران تکه شد هر آیِنه بعد از تماشایم
پس ازدیدار مشغولِ شکستن ها شدی یانه
بدون تو،غریب و بی کس وتنها شدم یارا
نمیدانم که بعدازمن،توهم تنها شدی یانه!؟
حسین فروتن