قلب ما هنگام وصل از التهاب افتاده است
رود چون دریا شود از پیچ و تاب افتاده است
در پی حل معمای نگاهت نیستم
قفل این میخانه در جام شراب افتاده است
احسان افشاری
آنقدر برای عشق دل دل کردی
تا آنکه شبی دست مرا ول کردی
با پای برهنه راه رفتی در من
با پای برهنه آب را گل کردی
احسان افشاری
سایر اشعار : احسان افشاری
بیراهه ی دور می زند بی تو دلم
لبخند به زور می زند بی تو دلم
هر وقت که دیر می کنی مثل سه تار
در مایه ی شور می زند بی تو دلم
"احسان افشاری"
دیوانه بازی من و طوفان شروع شد
بعد از تو مرگ و میر خدایان شروع شد
لب های قرمزت به دریغی بدل شدند
آن بوسه ها به خواب عمیقی بدل شدند
"احسان افشاری"
من خوانده ام آفتاب را در چشمت
آرامش و اضطراب را در چشمت
خیام تر از شمس تر از مولانا
من زیسته ام شراب را در چشمت
"احسان افشاری"