اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

از ماه و ستاره سینه ریزی داری

از ماه و ستاره سینه ریزی داری

بر چهره نگاه تند و تیزی داری


با یک نظر آشوب غزل کن، زیرا

چشمان سیاه شعرخیزی داری


"جواد مزنگی"


تک بیت های ناب هوشنگ ابتهاج ( بخش اول )

مجموعه ای از بهترین تک بیت های استاد هوشنگ ابتهاج در چهار قسمت تدارک دیده شده که به مرور خدمت شما خوانندگان عزیز وبلاگ اشعار ناب ارائه خواهد شد.


داغ و درد است همه نقش و نگارِ دل من

بنگر این نقشِ به خون شسته نگارا تو بمان

***

تا نیاراید گیسوی کبودش را به شقایق ها,

صبح فرخنده در آیینه نخواهد خندید!

***

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

***

امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست 

***

چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان 

که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را

***

تو می روی و دل ز دست می رود

مرو! که با تو هر چه هست می رود ...

***

ای عشق همه بهانه از توست  

من خامُشم این ترانه از توست ...

***

بیـچـاره دلٖ کـه غـارتِ عشقش بـه بـاد داد 

ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست 

***

دیری سٖت که از روی دل آرای تـو دوریم

محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم 

***

دل به امید مرٖهمی، کز تو به خسته ای رسد

ناله به کـوه می بـرد، شکـوه به مـاه می کند


"هوشنگ ابتهاج"


هوشنگ ابتهاج


دنیای کودکانه ی انسان شکستنی است!

دنیای کودکانه ی انسان شکستنی است!

کوچک بمان که قد بزرگان شکستنی است!


امروز نان به خواهش مادر نمی خوری

فردا دلت برای همین نان شکستنی است


با بازی عروسک خوش باش که دلت

وقتی شدی عروسک دوران شکستنی است


من نیز مثل تو گل یک خانه بودم و

حتی سرم نمی شد گلدان شکستنی است


من نیز تا زمان خرید دوباره اش

عقلم نمی کشید که فنجان شکستنی است


من نیز روزگاری دندان نداشتم

تا بشنوم که بامشت دندان شکستنی است


باری! بزرگتر که شدم گرگ تر شدم

اما دلم هنوز بدانسان شکستنی است


کودک بمان عزیز دل مادر و پدر

تا نشنوی ابهت آنان شکستنی است!


"غلامرضا طریقی"


آهسته و بی صدا مرا خواهد کشت

آهسته و بی صدا مرا خواهد کشت 

قبل از همه ی شما مرا خواهد کشت 

از سرفه ی بی وقفه ی من معلوم است 

آلودگی هوا مرا خواهد کشت... .


"صابر قدیمى"


یکشنبه است،بوی غزل می دهد تنت

یکشنبه است،بوی غزل می دهد تنت

بوی گلاب،بوی عسل می دهد تنت

 

در انحنای عصر غریبانه ای چنین

انگار باز طعم بغل می دهد تنت

 

آهسته تر قدم بزن از روی شعرهام

روی زمین بکر، گسل می دهد تنت

 

ـ حیّ علی ببوسمت عالیجناب شعر!

ـ حیّ بخیر خیر عمل می دهد تنت

 

عاشق ترین دقایق یکشنبهء منی

وقتی مجال بحث و جدل می دهد تنت

 

من هم به رقص آمده ام بس که آنقدر

مفعولُ فاعلاتُ فعل می دهد تنت

 

صبح دو شنبه شاعر این چند بیت مست

طعم غزل، عسل و بغل می دهد تنش...

 

"ابوذر دارابی"


دوستت نمی داشتم، چه می کردم؟

دوستت نمی داشتم، چه می کردم؟

دنیا

برای ادامه ی زندگی

توجیه عاشقانه ای می خواست.


"لیلا کردبچه"


غزل! هم صحبت دیرینه ام؛ تنها شریک غم!

غزل! هم صحبت دیرینه ام؛ تنها شریک غم!

من از دیوانه ماندن خسته ام، دست از سرم بردار


غلط کردم! اگر یک شب نباشی این دل کوچک

شبیه تکه سنگی می شود بر سینه ی دیوار...


"امید صباغ نو"

از تاریخ بی حضور تو یعنی دروغ محض 


خیابان های پایین شهر می دانند

مشتی کتاب و فیلم، روی میز ِتحریر و
یک دست مبلِ کهنه روی فرشِ ماشینی
همسایه و جشنِ تولّدهای پی در پی
تلویزیون و پخش یک برنامه ی دینی!

پوسانده تنهایی دلت را، مثل آبی که
یک دفعه زیر بسته ی کبریت افتاده
هربار خود را گوشه ی آیینه می بینی
یک خطِّ دیگر روی پیشانیت افتاده

دیگر تصور می کنی مشتی خیالاتند
این میز،آن یخچال، این بشقاب،آن شانه
حس می کنی دیگر برایت مثل تابوت است
این راهرو، آن بالکن، این آشپزخانه

هرشب صدایت در سکوتِ خانه می پیچد
مانند جیغِ مُرده ای که خواب بد دیده
نعشی شدی که گوشه ی تابوت کز کرده
جِنّی شدی که گوشه ی حمام خوابیده

طوفان شدو درخاکِ بی خورشید خشکیدی
مثل درختی زرد در سودای تابستان
یا در اتاقِ خلوتِ تبعید ، بی امّید
یا در حیاطِ کوچکِ پاییز در زندان

در سینه ات یک دردِ ناآرام می پیچد
مثل صدای تیر، در ساعاتِ خاموشی
در خاطراتت مثل بادی سرد می لرزی
تنهایی ات را مثل شیری گرم می نوشی

تو در نهایت سهمِ ماهیخوار خواهی شد
این را تمام ماهیانِ نهر می دانند
تو مثل یک آواز ِنامفهوم ، غمگینی
این را خیابان های پایین شهر می دانند...

"حامد ابراهیم پور"
از مجموعه شعر:  به احترام سی و پنج سال گریه نکردن
نشر: فصل پنجم .

مُهری به نشان دوست داری زده ام

مُهری به نشان دوست داری زده ام

صد شاخه گل امیدواری زده ام


بر لحظه به لحظه خاطراتت با عشق

یک بوسه به رسم یادگاری زده ام


"جواد مزنگی"


هیچ‌کس مرا برای خودم نخواست

هیچ‌کس مرا برای خودم نخواست

مثل زنبورعسل

به آنان گفتم آنکه نوشی در دهان دارد، نیشی هم...

و با زندگی‌ام بازی کردم

مثل زنبورعسل


"لیلا کردبچه"