نگران من نباش
بهتر از این نمیشوم
دیگر هیچوقت بهتر از این نمیشوم
و روانشناسهای دیوانه باور نمیکنند
و جعبۀ قرصهایم باور نمیکند
و تو باور نمیکنی من تنها مادری نگرانم،
مادری نگران برای دخترم
که همینروزها کفشش انگشتهایش را خواهدزد
و همینروزها مدادهای رنگیِ همکلاسیاش
از مدادهای او بلندتر خواهد شد
نگران توأم
که پشت گوشی تلفن بغض کردهای
و برای صدای گرفتهات دنبال بهانۀ بهتری میگردی -«دیگر، هیچوقت بهتر از این نخواهم شد»
و تو باور نمیکنی
گوشی را میگذاری و میروی
برای گریههایت بهانه بیاوری.
از کتاب یکشب پرنده ای...