همیشه دوست داشتم بدانم
اولین بوسه چگونه شکل گرفت ؟
از روی هوس بود یا دوست داشتن محض ؟
چه حسی در دو طرف ایجاد کرد ؟
چگونه به دیگران سرایتش دادند و
ای کاش سناریوی اولین بوسه را داشتم
آندره تارکوفسکی
گاهی خواب تو را می بینم
بی صدا
بی تصویر
مثلِ ماهی در آبهای تاریک
که لب می زند و
معلوم نیست
این حبابها کلمهاند
یا بوسه هایی از سر دل تنگی ...
** توماس گوستا ترانسترومر (به سوئدی: Tomas Gösta Tranströmer) (زادهٔ ۱۵ آوریل ۱۹۳۱ - مرگ ۲۶ مارس ۲۰۱۵) نویسنده، شاعر و مترجم سوئدی و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۱ میلادی بود. ترانسترومر به عنوان یکی از مهمترین نویسندگان اسکاندیناوی پس از جنگ جهانی دوم شناخته میشود و شعرهایش به بیش از ۶۰ زبان ترجمه شده است.
در دنیا دو نابینا هست
یکی تو
که عاشق شدنم را نمی بینی
یکی من
که به جز تو کسی را نمی بینم
"جوزف لنون"
در وطنم
آن جا که مردان در جشن عروسی
شانه ی مویی آتشین به زنان اهدا می کنند
و به کودکان تازه تولد یافته شیشه ی شیری آتشین می دهند
در وطنم
مردان خانه هایشان را مثل گنجشکان می سازند
زیر گنبد کبود
و بالای شاخه هایی که برای سوختن آماده شده اند
در وطنم
آن جا که مرگ ردای زندگی را به تن می کند
نفس ها در صبحگاهان شکار می شوند
مردان شیفته ی طعم خاک می شوند
و زنان طعم بوسه را از یاد می برند
در وطنم
آن جا که مسیح گذشت
هواپیماهایی بر فراز پیکرها و ناله ها
خون هایی که به سرزمین قدیسان طهارت می بخشند
پرواز می کنند
در وطنم دست ها از ترس جدایی
در هم گره خوردند
گرما را می جویند و
دیدار پروردگار را
در سفیدی چشمان
در خواب دلنشین
به دور از گناهان
به دور از انسان ها
در آغوش آسمان هفتم می طلبند
ندی اُنسی الحاج
برگردان: محمد حمادی
انتشارات فصل پنجم
جزیرهایست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابیست ناگفتنی
تعبیر ناکردنی
بهراستی عشق تو چیست ؟
گل است یا خنجر ؟
یا شمع روشنگر ؟
یا توفان ویرانگر ؟
یا ارادهی شکستناپذیر خداوند ؟
تمام آنچه دانستهام
همین است
تو عشق منی
و آنکه عاشق است
به هیچ چیز نمیاندیشد
"نزار قبانی"
تو عشق من هستی
تمام افکارم را درک می کنی
کارهایم را درک می کنی
با تو بودن شادی آور است
پر از هیجان هستی
نیرومند
مهربان
باهوش
راستگو
با احساس
و خلاق
تو همانی
که زندگیم را به دستانش می سپارم
تو همانی
که می خواهم
همیشه در کنار او باشم
تو عشق من هستی
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی
نمی خواهم
تو را عوض کنم
خود تو
بسیار بهتر از من می دانی
چه به صلاح توست...
نمی خواهم تو نیز
مرا عوض کنی
از تو می خواهم
من را همان گونه که هستم
بپذیری و به من احترام بگذاری
این چنین
می توانیم پیوندی استوار
با ریشه در واقعیت
و نه در رویا
بنا نهیم
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی
"دوستت دارم "
گاه انسان باید در سختی باشد
تا به دیگری دست یاری دهد
گاه انسان باید با بخت بد روبه رو شود
تا هدفش را بهتر بشناسد
گاه به طوفان نیاز است
تا او قدر آرامش بداند
گاه باید به او آسیب رسد
تا با احساس تر شود
گاه باید در شک و تردید باشد
تا به دیگری اطمینان کند
گاه باید در گوشه ای تنها بماند
تا واقعیت وجود خود را بشناسد
گاه باید از شگفتی رها شود
تا به آگاهی برسد
گاه باید کاملاً بی احساس باشد
تا بتواند همه چیز را حس کند
گاه باید در اوج شور و احساس بود
تا به قلب او راه یافت
و او به روی عشق در بگشاید
چه بسیار از اینها را پشت سر گذاشته ام
و می دانم
نه تنها آماده ی عاشق تو شدن هستم
بلکه عاشق تو هستم.
"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی