اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

آنسان که تویی هیچ کس آگه به تو نیست

آنسان که تویی هیچ کس آگه به تو نیست
راهی ز فراز عقل کوته به تو نیست
هر چند تو را هزار ره باشد، لیک
جز راه دل از هیچ رهی، ره به تو نیست

"قیصر امین پور"

منتظر بودم بیایی، آمدی، من نیستم

منتظر بودم بیایی، آمدی، من نیستم

بی تو در هرحال، جز در حال رفتن نیستم


منتظر بودم، بیایی تا ببینی سالهاست

بی تو من آن کهنه فانوسم که روشن نیستم


کهنه فانوسی که قلب شیشه ای دارم، ولی

باد و باران خوب می دانند، آهن نیستم


همچنان، در سقف رویای تو می رقصم به شوق

ظاهرن خوبم، ولی در اصل، اصلن نیستم


 شیشه ها از دست باد و باده دلگیرند و من

چشم در راه توام ای مست و نشکن نیستم  !


این غزل، حالا که در فکر تو هستم، گفته شد

بی تو  اغلب جز همان  فانوس  الکن نیستم


خواب دیدم، روشنم کردی، ولی گفتی به ناز

خواب دیدی خیر باشد، من که این زن نیستم!

 

آمدی دیدی که دارد می رود یک روح پیر

خوب می دانم گمان کردی که آن من نیستم!

 

”علیرضاسپاهی لایین“


شرمی‌ست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه

شرمی‌ست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه

کم‌صحبتم میان شما، کم حواس نه  !

 

چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت

درخواست می‌کنم نروی، التماس نه!

 

از بی‌ستارگی‌ست دلم آسمانی است

من عابری«فلک»زده‌ام، آس و پاس نه

 

من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ِ ما

با هم موازی است ولیکن مماس نه

 

پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است

از عشق خسته می شوی اما خلاص نه!

 

”کاظم بهمنی“


گفتی: عاشق می شوم

گفتی:

عاشق می شوم

اما سینه چاک هرگز!

 

عزیز من!

تو عاشق شو

سینه چاکی اش با من.

 

"روشنک آرامش"

از کتاب هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست


دلم تنگ می شود

دلم تنگ می شود

برای تنها چیزی که از تو می شناسم

دست‌هایت..!

 

"روشنک آرامش"

از کتاب هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست

می‌پرسم چرا، چرا، چرا

می‌پرسم

چرا، چرا، چرا

و صورتم را در دست‌هایم پنهان می‌کنم

چرا این دست‌ها

نتوانستند کاری کنند

جز پنهان کردنِ صورتم..!

 

"شهاب مقربین"

از کتاب سوت زدن در تاریکی

برای بار هزارم می گویم که دوستت دارم

برای بار هزارم می گویم

که دوستت دارم

چگونه می خواهی شرح دهم

 چیزی را که شرح دادنی نیست ؟

چگونه می خواهی حجم اندوهم را

تخمین بزنم ؟

اندوهم چون کودکی ست ...

هر روز زیباتر می شود و بزرگ تر

بگذار به تمام زبان هایی که می دانی و

نمی دانی بگویم

تو را دوست دارم

بگذار لغت نامه را زیرورو کنم

تا واژه ای هم اندازه ی اشتیاقم

به تو

واژه هایی که سطح سینه هایت را

بپوشاند

با آب و علف و یاسمن

بگذار به تو فکر کنم

و دلتنگت باشم

به خاطر تو

گریه کنم و بخندم

و فاصله وهم و یقین را بردارم


"نزار قبانی"


تا ماه شب افروزم پشت این پرده ها نهان است

تا ماه شب افروزم پشت این پرده ها نهان است

باران دیده ام، همدم شبم یارِ آنچنان است

جان می لرزد که ای وای اگر دلم دیگر برنگردد

ماهم به زیر خاک و دلم در این ظلمت زمان است

ای باران ای باران از غصه ام آگاهی

بزن نم به خاکش ز اشکم نپرسد چرا تنهایی

بگو به خاکم نشینه ماهی میباری بر مزارش خوش به حالت که بارانی

از قطره ات چون شکفد به خاکش سبزه همی

بوی ماهم کشان ابرِ خاکش، ابرِ باران


"افشین یداللهی"


هم رفته است از دلم و هم نمی رود

هم رفته است از دلم و هم نمی رود
یعنی که عشق از سر آدم نمی رود

افتاد اتفاقی و حالا به سادگی
این حس گنگ مانده ی مبهم نمی رود

مانند سایه ای که رهایم نمی کند...
از فکرم آن خیال مجسم نمی رود

از من گذشت چشم سیاهی که لحظه ای
از خاطرات بخت سیاهم نمی رود

او رفت و جای او غم او ماندگار شد
شادم ولی که از دلم این غم نمی رود...


"سیده تکتم حسینی"


برای من که غمم در قواره ی یک زن

برای من که غمم در قواره ی یک زن
نشسته عشق بدوزد دوباره پیراهن


نه این که دوست ندارم که شاد بنویسم
غمی ست در دل من عاشق غزل گفتن..


منم که شعر شده؟ یا که روح رابعه است
حلول کرده به جای من این چنین در تن؟...


دلم مزارِ شریف هزار خاطره است
هزار و یک شبِ ناگفته هاست قصه ی من


پسند می کنی آخر چگونه مرگم را؟
غم عزیز من! ای مهربان ترین دشمن


گناهکارم اگر عشق اتهام من است..
رگ مرا بزن ای تیغ روزگار ! بزن!..


"سیده تکتم حسینی"