آری برو! برو! برو با دیگران ولی
هرگز مرا مقایسه با دیگران نکن !
"یاسر قنبرلو"
بیتو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه تو
ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو
من همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه تو
هرکه و هرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تو
من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من
تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو
ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم
رمز نیستان همه تو ، راز نیستان همه تو
شور تو آواز تویی ، بلخ تو شیراز تویی
جاذبهی شعر تو ، جوهر عرفان همه تو
همتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشد
ای همه خورشید تو و خاک و باران همه تو
"حسین منزوی"
اگر مرا دوست نمیداری
دوست نداشته باش
من هرطور شده
خودم را ازین تنگنا نجات میدهم
اما دوست داشتن را فراموش نکن
عاشق دیگری باش
این ترانه نباید به پایان برسد
سکوت آدمها را میکشد
این چشمه نباید بند بیاید
میخکهایی که در قلبها شکوفا شدهاند
از تشنگی میخشکند
اگر دوستداشتن را فراموش نکنی
تمام زیباییها را به یاد خواهی آورد
"رسول یونان"
** رسول یونان (زاده ۱۳۴۸) شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی است.
او در دهکدهای در کنار دریاچه ارومیه به دنیا آمد. هماکنون ساکن تهران است. او تاکنون چند دفتر شعر به چاپ رسانده است. گزیدهای از دو دفتر شعر رسول یونان با عنوان «رودی که از تابلوهای نقاشی می گذشت» توسط واهه آرمن به زبان ارمنی ترجمه شده و در تهران به چاپ رسیده است.
به اوج زود گذر دل مبند و غره مشو
که نصف هر فوران در فرود می گذرد
نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
برفت در همه عالم به بی دلی خبرم
نه بخت و دولت آنم که با تو بنشینم
نه صبر و طاقت آنم که از تو درگذرم
من از تو روی نخواهم به دیگری آورد
که زشت باشد هر روز قبله دگرم
بلای عشق تو بر من چنان اثر کردست
که پند عالم و عابد نمیکند اثرم
به جان دوست که چون دوست در برم باشد
هزار دشمن اگر بر سرند غم نخورم
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم دستی که صداقت میکاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا میداند بی کسی از ته دلبستگی ام پیدا بود
درست وقتی که کنار آمده ام !
وقتی تمامت را حریف شده ام ...
بغض ها را یکی یکی غلاف کرده ام
و درد مسیر رفت و آمد اش را تغییر داده
خاطره ها هم باورشان شده که از آن من نیستند ،
سر و کله ات پیدا میشود که چه؟!
که بهم بریزی تمامم را؟
هر چه رشته ام را به خیالت پنبه کنی؟
نه ...
من دیگر
من قبل از رفتنت نمیشوم!
رفتن...
رها شدن...
آدم ها را عوض میکند!
پس بیخودی نگرد...
اویی که بود را نمیابی...
تو دیگر
از من
رفته ای ...
"مریم قهرمانلو"
گاهی زود میرسم
مثل وقتی که بدنیا آمدم
گاهی اما خیلی دیر
مثل حالا که عاشق تو شدم دراین سن وسال
من همیشه برای شادیها دیرمیرسم
و همیشه برای بیچارگی ها زود
گاهی خواب تو را می بینم
بی صدا
بی تصویر
مثلِ ماهی در آبهای تاریک
که لب می زند و
معلوم نیست
این حبابها کلمهاند
یا بوسه هایی از سر دل تنگی ...
** توماس گوستا ترانسترومر (به سوئدی: Tomas Gösta Tranströmer) (زادهٔ ۱۵ آوریل ۱۹۳۱ - مرگ ۲۶ مارس ۲۰۱۵) نویسنده، شاعر و مترجم سوئدی و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۱ میلادی بود. ترانسترومر به عنوان یکی از مهمترین نویسندگان اسکاندیناوی پس از جنگ جهانی دوم شناخته میشود و شعرهایش به بیش از ۶۰ زبان ترجمه شده است.