در وطنم
آن جا که مردان در جشن عروسی
شانه ی مویی آتشین به زنان اهدا می کنند
و به کودکان تازه تولد یافته شیشه ی شیری آتشین می دهند
در وطنم
مردان خانه هایشان را مثل گنجشکان می سازند
زیر گنبد کبود
و بالای شاخه هایی که برای سوختن آماده شده اند
در وطنم
آن جا که مرگ ردای زندگی را به تن می کند
نفس ها در صبحگاهان شکار می شوند
مردان شیفته ی طعم خاک می شوند
و زنان طعم بوسه را از یاد می برند
در وطنم
آن جا که مسیح گذشت
هواپیماهایی بر فراز پیکرها و ناله ها
خون هایی که به سرزمین قدیسان طهارت می بخشند
پرواز می کنند
در وطنم دست ها از ترس جدایی
در هم گره خوردند
گرما را می جویند و
دیدار پروردگار را
در سفیدی چشمان
در خواب دلنشین
به دور از گناهان
به دور از انسان ها
در آغوش آسمان هفتم می طلبند
ندی اُنسی الحاج
برگردان: محمد حمادی
انتشارات فصل پنجم