اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

خبر خیرِ ِتو از نقل رفیقان سخت است

خبر خیرِ ِتو از نقل رفیقان سخت است

حفظ ِحالات من و طعنه ی آنان سخت است

 

لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را

در دل ابر نگهداری باران سخت است

 

کشتی ِ کوچک من هر چه که محکم باشد

جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است

 

ساده عاشق شده ام ساده تر از آن رسوا

شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است

 

ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشوقه!

بی محلی سر این کوچه دوچندان سخت است

 

زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید:

فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است

 

کوچه ی مهر  سر نبش ، کماکان باران...

دیدنِ حجله ی من اول آبان سخت است!!

 

"کاظم بهمنی"


رفتنت فاجعه نیست برایم

اشتباه نکن

رفتنت فاجعه نیست برایم

من ایستاده می میرم،

چون بیدهای مجنون...!

 

"نزار قبانی"


می خواستم کنار تو باشم ولی نشد

می خواستم کنار تو باشم ولی نشد

پیکی به افتخار تو باشم ولی نشد


می خواستم به حکم دل خود ورق ورق

بازنده ی قمار تو باشم ولی نشد


می خواستم به واسطه ی اشکهای خویش

یک چشمه از بهار تو باشم ولی نشد


حاضر شدم به شکل دو دستت درآیم و 

دائم در اختیار تو باشم ولی نشد


وقتی که خسته می شوم از شهر بی حدود

زندانی حصار تو باشم ولی نشد


باران مهر باشی و من چون کویر لوت

عمری در انتظار تو باشم ولی نشد


بعد از هزار و یک « نشد» از یاس خواستم

خیام روزگار تو باشم .. ولی نشد


"غلامرضا طریقی"


چه کاری می‌کردید؟ آمدم،گفتند کاری اضطراری داشته

چه کاری می‌کردید؟ آمدم،گفتند کاری اضطراری داشته

با خودم گفتم: خدا! یعنی چه کاری داشته؟


گفت: دلتنگ تو بودم، حالم اصلا خوب نیست

گفت بی من گریه کرده، حال زاری داشته


گفت: می خواهم کمی خلوت کنم،پیشم نیا

من که می دانم دروغ است و قراری داشته


از صدایش خوب می فهمم که از من خسته است

خوب می فهمد چه گفتم هرکه یاری داشته


گفتمش یک روز، رازی داشته با غیر من؟

در صدایش لرزه ای افتاد؛ آری داشته


گفت:در بند توام دیوانه جان! گفتم: نترس

هرکه زندانی شده راه فراری داشته


عشق برد و باخت دارد ؛ هرکه عاشق می‌شود

در ضمیرش میل پنهان قماری داشته


"آرش شفاعی"


به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را

به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را

که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را


بخوان! با لهجه ات حسّی عجیب و مشترک دارم

فضا را یک نفس پُر کن به هم نگذار لب ها را


به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!

تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را


دلیلِ دل خوشی هایم! چه بُغرنج است دنیایم!

چرا باید چنین باشد؟ نمی فهمم سبب ها را


بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم

که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را


غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر

برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را


"نجمه زارع"


تو ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ

تو ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﻣﺜﻞ ﮐﻮﻩ؛
ﮐﻮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪﺑﺮﻑ ِ ﻧﻮﮎ ﻗﻠﻪ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ

ﻫﯿﭻ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺁﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ

مثل جاده؛

جاده هایی که مسیرشان رو به توست

ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻫﺎﺕ؛
ﻣﻮﻫﺎﺕ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺷﺎﻥ می زنی و ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ
ﺑﻠﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ.


"ﻣﺤﺴﻦ ﺣﺴﯿﻨﺨﺎﻧﯽ"