من به صدای پای رفتن آدمها عادت دارم
فقط مجبور می شوم دوباره به زندگی عادت کنم
و شکسته هایم را در گلدان کوچکی
پشت پنجره اتاقم به گِل بگیرم...
"امیروجود"
آینه جاى دردهاى آشناست
هر چقدر هم که لبخند بزنى
خطهاى صورتت خودشان را نشان مى دهند
"امیروجود"
مرا ببخشید که باز هم از نیلوفرم میگویم
اسمش را که میآورم
گریههایم خود به خود شعر میشوند
و تمام گٔلهای جهان را نیلوفری میکشم
ای قشنگترین نیاز من
تو که نیستی
شعرهایم را در آغوش میگیرم
تا تنم با عطر نام تو
نیلوفری شود
به راستی تو کیستی
که تبلور نامت
سایبان تنهایی من است
یادت نرود ای دوست !
کنار حاجتهایت
مرا هم نیلوفری یاد کن...
"امیروجود"
وقتی دلت مثل من ترک برداشت
دیگر آمدن یا رفتن
بودن یا نبودن
هیچ فرقی نمی کند
آدم یک روز به جایی میرسد
که دلش میخواهد همش بخوابد
خواب چقدر خوب است
برای نداشتنها ...
"امیر وجود"