تو رسیدی که یکی شاعری اش گل بکند
چشمه ای خشک از این معجزه قل قل بکند
فوران کردن من هیچ، دماوند هم آه
روبروی تو بعید است تحمل بکند
باش در هیات آیینه و بگذار جهان
روزی از دیدن تصویر خودش هل بکند
اخم هایت خفه ام می کند ای کاش یکی
گره ی بین دو ابروی تو را شل بکند
آبشاری ست نماد منِ افتاده که عشق
عظمت می دهدش هرچه تنزل بکند
خوبی اندازه ی انبوه بدی های زمان
که زمین در خودش احساس تعادل بکند
"جواد منفرد"
از مجموعه دریا همیشه ای که دلش شور می زند
انتشارات فصل پنجم