از خشکی لحظه ها جدایم کردی
با لهجه ی ابرها صدایم کردی
بالی به منِ شکسته پر بخشیدی
آنگاه در آسمان رهایم کردی
گفتم : پُرم از دلهره ی گمراهی!
خندیدی و زیر لب دعایم کردی
من از تو به ساحلی قناعت کردم
دریا شدی و پر اشتهایم کردی
دریای نگاه تو مرا با خود برد
بر عرشه ی شعر , ناخدایم کردی
یک لحظه به خود آمدم و فهمیدم
با معنی عشق آشنایم کردی
احسان افشاری
منتشر شده در: اشعار احسان افشاری
بیراهه ی دور می زند بی تو دلم
لبخند به زور می زند بی تو دلم
هر وقت که دیر می کنی مثل سه تار
در مایه ی شور می زند بی تو دلم
"احسان افشاری"
صد بار قلم تیز شد و خاطره نگذاشت
یک جمله شکایت به نگارم، بنگارم
"احسان افشاری"