به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه_
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا
تو نیم دیگر من نیستی، تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا...
"امید صباغ نو"
افتاد شبیه شعله ای در خرمن
شد نیمه ی عشق و نیمه ی دیگر، من!
تا دید دلم هوای ماندن دارد
راهی شد و ماند ردپایش در من...
"امید صباغ نو"
از کتاب تا آمدن تو عشقبازی تعطیل
غرورم مثل بت در سینه جا خوش کرده، م ترسم
بلرزاند دلم را ضربه های محکم بعدی
اگر روزی توانستم بت ام را بشکنم، بی شک
تبر را می گذارم روی دوش آدم بعدی...
" امید صباغ نو "
شک ندارم، شاه بیت شعرهایم می شوی
بس که با روح و روانم خوب بازی می کنی...
.
.
"امید صباغ نو"
در شهر غریب و بی نشان می گردم
دلخسته و گیج و ناتوان، می گردم
این شهر و تمام مردمانش لالند
دنبال دو چشم همزبان می گردم!
"امید صباغ نو"
از مجموعه تا آمدن تو عشقبازی تعطیل
آمدی تا دقیقه هایت را، ساده امّا دقیق بفروشی
دستهای نمک ندارت را پای طیّ طریق بفروشی!
هرکجا را قدم زدی دیــدی،رگِ مردُم پُر از غم و درد است
با خودت فکر کردی و گفتی:میتوانی که تیغ بفروشی!
با خودت فکر کردی و گفتی:بهترین کار «دو به هم زدن» است
کوچه ها را پُر از نفاق کنی،دو سه تا منجنیق بفروشی
میتوانی دروغ پشتِ دروغ،قصّه و شایعه درست کنی
شعله بر جان مردم اندازی «رخت ضدّ حریق» بفروشی!
گرچه انگشتر طلا مُد نیست، روزگار طلای بعضیهاستــ
میتوانی که حلقهی نُقره با نگینِ عقیق بفــروشی!
کـاش این سفرههای نان بیات،به تریج قَبا ت بر بخورد!
جای این بشکههای نفت سیاه، چند چاه ِ عمیق بفروشی!
با خودت فکر کن؛ اگر این شعر باب میل جـنابعالی نیست
دستمال کتان گران نشده! میتوانی رفیق بفروشی!
"امید صباغ نو"
از مجموعه شعر مهرابان
مجموعه های شعر منتشر شده از امید صباغ نو :