لهجه ات زا غلاف کن ای عشق
زخمی ام از زبان نوک تیزت
شمس مولای بی کسی ها باش
بی خیال شکوه تبریزت
دست هایم به کار کشتن منند
این جنایت به پاس بودن هاست
شهر بی عشق نوش جان شما
شاعر اینجا تفاله ای تنها است
زنده ام ،هرچه زدی تیغه به شریان نرسید
خیز بردار ببینم خطری هم داری؟
زخم از این تیغ و تبر تا که بخواهی خوردم
عشق من ، ارّه ی تن تیز تری هم داری؟