برخیــــز، تمام شد شب سختی مان
گل بافته خورشیـد به روتختی مان
لبخنـــــد بزن، پنجـــره ها را بگشـــا
از راه رسیده صبح خوشبختی مان
شهراد میدری
#صبح_بخیر
لینک اصلی مطلب :
بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
آن گاه به صد شوق چو مرغان سبکبال
پر گیرم از این بام و به سوی تو بیایم
فریدون مشیری
یک نفر هست
که خود نیست
ولی خاطرهاش
صبح ِ هر روز
مرا سخت بغل میگیرد.
"سید صادق رمضانیان"
وقتی آغوشت
از من
آغاز می شود... هر روز
صبح را
و بهار را
و عشق را
همه...
یکجا دارم.
"نوشین جمشیدی"