عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد
لیلی و مجنون قصهی شیرینتری دارد
دیوان حافظ را شبی صد دفعه میبوسی
هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد
حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت
- عاشق که باشی - بیتهای محشری دارد
با خواندن بعضی غزلها تازه میفهمی
هر شاعری در سینهاش پیغمبری دارد
حرفِ دلت را با غزل حالی کنی سخت است
شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد
"بهمن صباغ زاده"
ای که اخمت به دلم ریخت، غمِ عالم را
خندهات میبَرَد از سینه، دو عالم غم را
برق لبهای تو یادآور شاتوت و شراب
چشمهی اشک ِتو بیقدر کند زمزم را
گاه از آن غنچه، فقط زخم زبان میریزی
گاه با بوسه شفابخش کنی مرهم را
بستهای غنچهی سرخی، به شب گیسویت
کردهای باز رها... خرمن ابریشم را
نرگست عربدهجوی و لبت افسوسکنان
با همینهاست که دیوانه کنی آدم را
"بهمن صباغ زاده"