قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصــــه پر حادثــه حاضــــر باشم
حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من بــه دنبال تو یک عمر مسافــــر باشـــم
تو پری باشـــی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟
یا در این قصـــه بــــه دنبال مقصر باشم؟
شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده اســــم خوش شاعـــر باشـــــم
شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ایمان بــــه تــــو کافـــر باشـم
دردم این است که باید پس از این قسمت ها
سال هــــا منتــظـر قسمت آخـــــر باشــــــم
"غلامرضا طریقی"
** غلامرضا طریقی متولد سال 1356 زنجان کار شعر از سال ۱۳۷۴ با راهنمایی های «حسین منزوی » آغاز کرد.
هنگام هوس وضع من و یار یکی نیست
حال همه در لحظه ی افطار یکی نیست
از تک تک اجزای قفس شاکی ام اما
نوع گله ام از در و دیوار یکی نیست
"غلامرضا طریقی"