شرمیست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه
کمصحبتم میان شما، کم حواس نه !
چیزی شنیدهام که مهم نیست رفتنت
درخواست میکنم نروی، التماس نه!
از بیستارگیست دلم آسمانی است
من عابری«فلک»زدهام، آس و پاس نه
من میروم، تو باز میآیی، مسیر ِ ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه
پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است
از عشق خسته می شوی اما خلاص نه!
”کاظم بهمنی“
خبر خیرِ ِتو از نقل رفیقان سخت است
حفظ ِحالات من و طعنه ی آنان سخت است
لحظه ی بغض نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر نگهداری باران سخت است
کشتی ِ کوچک من هر چه که محکم باشد
جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است
ساده عاشق شده ام ساده تر از آن رسوا
شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است
ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشوقه!
بی محلی سر این کوچه دوچندان سخت است
زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید:
فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است
کوچه ی مهر سر نبش ، کماکان باران...
دیدنِ حجله ی من اول آبان سخت است!!
"کاظم بهمنی"
فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه این که این محل
احاطه کرده شهر را شعاع مهربانی ات
"کاظم بهمنی"
قلبِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
"کاظم بهمنی"
ظهر، کیسِ دینی و من و تو و معلمی
که هی برای بودنت علل ارائه می کند
"کاظم بهمنی"
لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دوساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!
"کاظم بهمنی"
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می شود
سر قرار عاشقی همیشه آب می شود
به چشم فرش زیر پا سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب می شود
کنار قله های غم نخوان برای سنگ ها
کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود
باغ پر از گُلی که شب نظر به آسمان کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
چه کرده ای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود
"کاظم بهمنی"