گیرم که مضطرب شده ای، غم گرفتهای
دست مرا چه خوب ، که محکم گرفتهای
به به چه گونه های تر ِ دلبرانهای
گلبرگ های قرمز شبنم گرفتهای
در "های وهوی" مجلس شادانه دیدمت
کز کرده ای و نوحه ی نو دم گرفتهای
عید آمد و لباس سیاهت عوض نشد
نوروز هم عزای محرم گرفتهای
چرخی بزن زمین و زمان زیر و رو شود
شعری بخوان، دوباره که ماتم گرفتهای
از بس برای خاطر تو گل خریده ام
حساسیت به میخک و مریم گرفتهای
عشق تو هیچ وقت نرفته است از سرم
با اینکه سالهاست به هیچم گرفتهای
گاهی اگر که عشق ترا دست کم گرفت
تقصیر توست دست مرا کم گرفتهای
"آرش شفاعی"
چه باید کرد، پا در بند دوریهای بعد از تو
نشستن چشم در چشم ِ صبوریهای بعد از تو
چرا در قهوه خانه چشمها اینقدر تاریکاند
چه غمگیناند قلیانها و قوریهای بعد از تو
شبیه جادهی یک روستای نیمه متروکم
که آشفتهاست خوابش از عبوریهای بعد از تو
غمت با آنچنان سوزی نشسته در صدای شب
که خون می بارد انگشت چگوریهای بعد از تو
به نان و نور و داغاداغ آن تن میخورم سوگند
که افتاد از دهان طعم تنوریهای بعد از تو
اگر حتی بهشتِ بی تو سهمم شد، نمیخواهم
نه حوریهای قبل از تو، نه حوریهای بعد از تو
بیا از گوشهی چشمم بچین اشک و دعایم کن
دعا کن دورباشد چشم شوریهای بعد از تو
"آرش شفاعی"
از مجموعه شعر کودتای سفید
بی نوش لبت دچار نیشم برگرد
آزردۀ بیگانه و خویشم برگرد
یک لحظۀ پیش اگر چه رفتی اما
تنگ است دلم نرفته پیشم برگرد
"آرش شفاعی"