چه باید کرد، پا در بند دوریهای بعد از تو
نشستن چشم در چشم ِ صبوریهای بعد از تو
چرا در قهوه خانه چشمها اینقدر تاریکاند
چه غمگیناند قلیانها و قوریهای بعد از تو
شبیه جادهی یک روستای نیمه متروکم
که آشفتهاست خوابش از عبوریهای بعد از تو
غمت با آنچنان سوزی نشسته در صدای شب
که خون می بارد انگشت چگوریهای بعد از تو
به نان و نور و داغاداغ آن تن میخورم سوگند
که افتاد از دهان طعم تنوریهای بعد از تو
اگر حتی بهشتِ بی تو سهمم شد، نمیخواهم
نه حوریهای قبل از تو، نه حوریهای بعد از تو
بیا از گوشهی چشمم بچین اشک و دعایم کن
دعا کن دورباشد چشم شوریهای بعد از تو
"آرش شفاعی"
از مجموعه شعر کودتای سفید