دیگر بهار در سبد روزگار نیست
دیگر «قرار» نیست ، نه ! دیگر قرار نیست
شادم که زود می گذرد شادی ام ولی
غم می خورم که هیچ غمی ماندگار نیست
از یاد رفت غرش شیران بیقرار
آهوی چشم های تو در بیشه زار نیست
بگذار در غبار فراموشمان کنند !
این سینه را تحمل سنگ مزار نیست
اقرار عشق راه به انکار می برد
این کفر جز عبادت پروردگار نیست
فاضل نظری