اینجا، بعضی ها زندگی نمی کنند، مسابقه ی دو گذاشته اند،
می خواهند به هدفی که در افق دور دست است برسند؛
و در حالیکه نفسشان به شماره افتاده،
می دوند و زیبایی های اطراف خود را نمی بینند؛
آن وقت روزی می رسد که پیر و فرسوده هستند،
و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی تفاوت است...!
جین وبستر
از کتاب بابا لنگ دراز
بابا لنگ دراز عزیزم!
تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم.
وقتی می فهمی و می دانی ام، چیزی درون دلم فرو می ریزد.
چیزی شبیه غرور.
بابا لنگ دراز عزیزم!
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم.
بعد از تو هیچ کس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند.
نمی گذارم ...
نمی خواهم ...
بابا لنگ دراز ِ من!
همین که هستی دوستت دارم
حتی سایه ات را که هرگز به آن نمی رسم .
"جین وبستر"
برگرفته از رمان بابا لنگ دراز