بی هیچ ناممی آییاما تمام نام های جهان باتوستوقت غروب نامتدلتنگی ستوقتی شبانه چون روحی عریان می آیینام تو وسوسه استزیر درخت سیب نامتحواستو چون به ناگزیربا اولین نفس که سحر می زندمی گریزینام گریزناکترویاستحسین منزوی