و یکروز فهمیدیم «عزیزم»
نام کوچک هیچکداممان نیست
و شامخوردن زیر نور شمع
چشمهایمان را کمسو میکند
سقف
بهانۀ مشترکی بود
که باید از هم میگرفتیم
و تاریکی موّاجِ خانه را به دو نیم میکردیم
نیمی
با ماهیان کوچک تاریک
نیمی
با سنگریزهها و صدفها
و آبهای راکد تاریک
تاریکی از دیوارهای شیشهای نشت کردهبود
و ما
دو حبابِ کنارهم بودیم
که میترسیدیم هنگام یکیشدن
نبینیم کداممان نابود میشود
لیلا کردبچه
از کتاب یکشب پرنده ای
سایر اشعار : لیلا کردبچه