با رعد چشم های تو باران شروع شد
این قصّه سخت بود که آسان شروع شد
افتاده ابر تیره ی قسمت به جان من
بعد از تو گریه های خدایان شروع شد
بغض از کنار حنجره ام سخت می گذشت
خس خس میان سینه ی طوفان شروع شد
دستی به روی صورت خیسم کشید و رفت
از آن به بعد ، قحطی و بحران شروع شد
تا از نبودن تو کنارم ، خبر رسید
تن پَرسه های کوچه خیابان شروع شد
دیدم که سرنوشت من از من جدا شد ست
تغییر فال ... از ته فنجان شروع شد
چشمت به شکل وسوسه ای ناگهان رسید
دیوانه بازی من و شیطان شروع شد
"سعید شیروانی"