اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

و ای بهانه‌ی شیرین‌تر از شکرقندم

و ای بهانه‌ی شیرین‌تر از شکرقندم
به عشقِ پاک کسی جز تو دل نمی‌بندم


به دین این‌همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم


همین بس است که هر لحظه‌ای که می‌گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم


مرا کمک کن از این پس که گام‌های زمین
نمی‌برند و به مقصد نمی‌رسانندم


همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ‌کدامش نشد خوشایندم


تویی بهانه‌ی این شعرِ خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم


زنده یاد نجمه زارع


سایر اشعار : نجمه زارع

دلی که می‌کشی از آن عذاب ، بی‌رحم است

دلی که می‌کشی از آن عذاب ، بی‌رحم است

قبول می‌کنم او بی‌حساب بی‌رحم است


خودت از آن دمِ اوّل سؤال کردی: هست

دلت چگونه؟ ـ و دادم جواب: بی‌رحم است


تو تشنه سمت دلم آمدی؟ نمی‌دانی

که شاهزاده‌ی زیبای آب بی‌رحم است؟


وَ گونه‌های تو سرخند و سوخته گفتی

که در ولایتتان آفتاب بی‌رحم است


تو کنجِ خانه نشستی که اعتراض کنی

به دختری که در این اعتصاب بی‌رحم است


من این خدای تو را دیده‌ام؛ دعایت را

از او نخواه کند مستجاب، بی‌رحم است


نجمه زارع

سایر اشعار : نجمه زارع

به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را

به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را

که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را


بخوان! با لهجه ات حسّی عجیب و مشترک دارم

فضا را یک نفس پُر کن به هم نگذار لب ها را


به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!

تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را


دلیلِ دل خوشی هایم! چه بُغرنج است دنیایم!

چرا باید چنین باشد؟ نمی فهمم سبب ها را


بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم

که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را


غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر

برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را


"نجمه زارع"


من را نگاه کن که دلم شعله‌ور شود

من را نگاه کن که دلم شعله‌ور شود 

بگذار در من این هیجان بیشتر شود


قلبم هنوز زیر غزل لرزه‌های توست 

بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود


من سعدی‌ام اگر تو گلستان من شوی 

من مولوی سماع تو برپا اگر شود


من حافظم اگر تو نگاهم کنی اگر 

شیراز چشم‌های تو پر شور و شر شود


«ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود 

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود»


آنقدر واضح است غم بی تو بودنم 

اصلا بعید نیست که دنیا خبر شود


دیگر سپرده‌ام به تو خود را که زندگی 

هر گونه که تو خواستی آنگونه سر شود


"نجمه زارع"


فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است

فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است


دوباره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی

که از حرارتِ «من دیده‌ام ترا» گرم است


بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»

دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است


بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا

هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است


من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند

جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است


به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می‌گویم

که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است


"نجمه زارع"


پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید

پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید

من که رفتم ... بنشینید و هوارم بزنید


باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد

بنوسید که: "بد بودم" و جارم بزنید


من از آیین شما سیر شدم.. سیر شدم

پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید


دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!

خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید


آی! آنها!! که به بی برگی من می خندید!

مرد باشید و...بیایید... و.... کنارم بزنید


"نجمه زارع"


من خسته ام ، تو خسته ای آیا شبیه من ؟

من خسته ام ، تو خسته ای آیا شبیه من ؟

یک شاعر شکسته ی تنها شبیه من


حتی خودم شنیده ام از این کلاغها 

در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من


امروز دل نبند به مردم که می شود

اینگونه روزگار تو  "فردا" شبیه من


ای هم قفس بخوان که ز سوز تو روشن است

خواهی گذشت روزی از اینجا شبیه من


من زنده ام به شایعه ها اعتنا نکن

در شهر کشته اند کسی را شبیه من...


"نجمه زارع"


پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید

پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید

من که رفتم ... بنشینید و هوارم بزنید


باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد

بنوسید که: "بد بودم" و جارم بزنید


من از آیین شما سیر شدم.. سیر شدم

پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید


دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟!

خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید


آی! آنها!! که به بی برگی من می خندید!

مرد باشید و...بیایید... و.... کنارم بزنید


"نجمه زارع"


خدا پشت و پناهت زود برگرد

خدا پشت و پناهت زود برگرد

فدای شکل ماهت زود برگرد 


هوا سرد است،شالت را بینداز

بگیر این هم کلاهت،زود برگرد


ببین این گونه نگذاری بماند

دو چشمانم به راهت زود برگرد


دلم را تو شکستی ای مسافر

به جبران گناهت زود برگرد


برایت نیست جایی مثل خانه

بسوی زاد گاهت زود برگرد


بیا از زیر قرآنم گذر کن

خدا پشت و پناهت،زود برگرد


"نجمه زارع"