اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

من و تو که تنها بودیم

این میز به هم ریخته

جنازه ی یک مهمانی ست


من و تو که تنها بودیم

پس این همه ته سیگار بر کف اتاق ها

این چای های سرد

این کاغذهای مچاله

که در تصادف با عقل مرده اند،

از کجا آمده است؟


تو

سال ها پیش رفته ای

و جسدهای من

در هر کجای این خانه

هر یک به کاری مشغول اند


گروس عبدالملکیان


کدام پل

دختران شهر
به روستا فکر مى کنند
دختران روستا
در آرزوى شهر مى میرند

مردان کوچک
به آسایشِ مردان بزرگ فکر مى کنند
مردان بزرگ
در آرزوى آرامشِ مردان کوچک
مى میرند

کدام پل
در کجاى جهان شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمى رسد

گروس عبدالملکیان 
از کتابِ "رنگ هاى رفته دنیا"

سایر اشعار : گروس عبدالملکیان

درسایه ­ی چیزی که نیست

درسایه ­ی چیزی که نیست

نشسته است وُ چیزی که نیست را

ورق می­زند


او تکه­ تکه بیدار می­شود

و تکه­ تکه راه می­افتد

و تکه­ های بسیارش

مرگ را کلافه کرده است


انگشتِ اشاره اش که از آسمان می­گذرد

اجازه می­گیرد

از او می­پرسد:

- غروب، جز برای غمگین کردن

به چه درد می­خورد؟

- همین! 

پرسشی که پاسخ است

تا ابد زنده می­ماند

پس رهایش کن، بگذار برود!

***

دیوانه است او

که هربار حرف می­زند

دیوار به سمتِ دیگرش نگاه می­کند


دیوانه است او

که همچنان به کندنِ شب ادامه می­دهد

و خُرده­های تاریکی را

زیرِتخت پنهان می­کند


دیوانه است او

که گفته بود می­رود

امّا رفت

و گفته بود می­ماند

امّا ماند

و گفته بود می­خندد

امّا خندید.

دیوانه است او

که رفتن و ماندن و خندیدن را بی­خیال شده

به کندنِ معنیِ «امّا» فکر می­کند


دیوانه باید باشد

که با طناب

او را به سپیده ­دم بسته ­اند


دیوانه است او

که دیروز تیربارانش کرده اند وُ

هنوز به فرار فکر می­کند


"گروس عبدالملکیان"

از کتابِ پذیرفتن

نشر چشمه


** گروس عبدالملکیان (زاده ۱۸ مهر ۱۳۵۹ در تهران) شاعر ایرانی و دبیر بخش شعر نشر چشمه است. او فرزند محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایرانی است.


براى عاشق شدن

نه!
همیشه براى عاشق شدن
به دنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهى 
در انتهاى خارهاى یک کاکتوس 
به غنچه اى مى رسى 
که ماه را بر لبانت مى نشاند 

"گروس عبدالملکیان"
از کتابِ پرنده پنهان ١٣٨٠
نشر چشمه

** گروس عبدالملکیان (زاده ۱۸ مهر ۱۳۵۹ در تهران) شاعر ایرانی و دبیر بخش شعر نشر چشمه است. او فرزند محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایرانی است.


فرصتی نمانده است

فرصتی نمانده است

بیا همدیگر را بغل کنیم

فردا

یا من تو را می کشم

یا تو چاقو را در آب خواهی شست


همین چند سطر

دنیا به همین چند سطر رسیده است

به اینکه انسان

کوچک بماند بهتر است

به دنیا نیاید بهتر است 

اصلاً

این فیلم را به عقب برگردان !

آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین

پلنگی شود

که می دود در دشت های دور

آن قدر که عصاها

پیاده به جنگل برگردند

و پرندگان

دوباره بر زمین  زمین ...؟ نه !

به عقب تر برگرد

بگذار خدا

دوباره دست هایش را بشوید

در آینه بنگرد

شاید

تصمیم دیگری گرفت .


"گروس عبدالملکیان"

از کتاب رنگهاى رفته دنیا

نشر چشمه



از ماه لکه اى بر پنجره مانده است

از ماه

لکه اى بر پنجره مانده است

از تمامِ آب هاى جهان

قطره اى بر گونه ى تو


و مرزها

آنقدر نقاشىِ خدا را خط خطى کردند

که "خونِ خشک شده" دیگر

نامِ یک رنگ است


از فیل ها

گردنبندى بر گردن هایمان

و از نهنگ

شامى مفصل بر میز

*

فردا صبح

انسان به کوچه مى آید

و درختان از ترس

پشتِ گنجشک ها پنهان مى شوند.


"گروس عبدالملکیان"

از کتاب "هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست"

بارانی که روزها بالای شهر ایستاده بود عاقبت بارید

بارانی که روزها

بالای شهر ایستاده بود

عاقبت بارید

تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی 

تکلیفِ رنگ موهات 

در چشم هام روشن نبود

تکلیفِ مهربانی، اندوه، خشم

و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم

تکلیفِ شمع های روی میز

روشن نبود 

من و تو بارها

زمان را

در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم

و حالا زمان داشت

از ما انتقام می گرفت


در زدی

باز کردم،

سلام کردی

اما صدا نداشتی،

به آغوشم کشیدی

اما

سایه ات را دیدم

که دست هایش توی جیب اش بود

به اتاق آمدیم

شمع ها را روشن کردم

ولی هیچ چیز روشن نشد

نور

تاریکی را

پنهان کرده بود 

بعد

بر مبل نشستی

در مبل فرو رفتی

در مبل لرزیدی

در مبل عرق کردی


پنهانی، گوشه ی تقویم نوشتم:

نهنگی که در ساحل تقلا می کند

برای دیدن هیچ کس نیامده است


"گروس عبدالملکیان"


هنوز دست داشتم که تو را بغل کنم

هنوز دست داشتم

که تو را بغل کنم

هنوز لب داشتم

که بگویم، ببوسمت

هنوز پا داشتم...

و این سطرِ لعنتى

از سطرهاى قبل دور شد 

و از پله هاى تنهایىِ بزرگ بالا رفت 

چیزى در رویاهامان مى سوخت

و دود از قطار برمى خواست 

حالا 

من بازگشته ام مادر!


حالا 

من، عذابِ تواَم مادر 

من، جهنمِ تواَم


تو مجبورى 

کهنه ى جهنمت را عوض کنى 

و هیچ چیز غمگین تر از این نیست

که مجبور باشى

جهنمت را بغل کنى

جهنمت را ببوسى


"گروس عبدالملکیان "

از کتاب "پذیرفتن"


دستان ِ من نمى توانند هرگز این سیب را عادلانه قسمت کنند

دستان ِ من نمى توانند 

هرگز این سیب را 

عادلانه قسمت کنند 

تو به سهم خود فکر مى کنى 

من به سهمِ تو 


”گروس عبدالملکیان“


گرگ

گرگ 

شنگول را خورده است

گرگ 

منگول را تکه تکه مى کند


بلند شو پسرم! 

این قصه براى نخوابیدن است


"گروس عبدالملکیان"

از کتابِ "هیچ چیز مثل مرگ تازه نیست"


** گروس عبدالملکیان (زاده ۱۸ مهر ۱۳۵۹ در تهران) شاعر ایرانی و دبیر بخش شعر نشر چشمه است. او فرزند محمدرضا عبدالملکیان شاعر معاصر ایرانی است.