اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

دوست دارم با تو باشم

دوست دارم با تو باشم
چون هیچ وقت از با تو بودن خسته نمی شوم
حتی وقتی با هم حرف نمی زنیم 
حتی وقتی نوازشم نمی کنی 
حتی وقتی در یک اتاق نیستیم 
باز هم خسته نمی شوم 
هرگز دلزده نمی شوم 
فکر کنم به خاطر این است 
که به تو اعتماد دارم

آنا گاوالدا


می توانم اقرار کنم که حالم خوب نیست

می توانم اقرار کنم که حالم خوب نیست
وتنها نداشتن تو خانه ام را خراب کرده است
به نداشتن تو فکر کرده ام 
با تمام فلسفه های جهان
اما چیزی برای آرام شدنم نیافتم
جای من درون جهان  اضافه بود
امروز 
درست همین جا اقرار می کنم 
وقتی عاشق تو بودم
حواست به روبرو نبود 
نشسته بودی ستاره های نورانی را رصد می کردی
گاهی با حلقه های گیسویت
وگاهی با عاقبت من بازی می کردی
تو عاشق خودت بودی 
مثل تمام چیزهایی که عاشقش بودی

نجوان درویش 
مترجم : بابک شاکر


بزرگ ترین خیانت

بزرگ ترین خیانتی که 
می توانی در حق کسی کنی
این است که 
او را در یک امیدِ نشدنی و محال   
حبس اش کنی 
و بگذاری انتظار بکشد

ژان فرانسوا لیوتار
ترجمه : مازیار منتظری تهرانی


دست‌تان را بدهید

دست‌تان را بدهید
این قفسه‌ی سینه است
گوش کنید
دیگر طپشی در آن نیست
همه آه است

ولادیمیر مایاکوفسکی
مترجم : حمیدرضا آتش‌برآب


سرگذشت من ؟ - غاده السمان

سرگذشت من ؟ مسیر پروانه است
در طول تاریخش ، از کرم پیله
تا پرواز شفاف و رنگین پروانه ای زرین
می پرسی چراغ ها با من چه کرده اند ؟
بر گردشان می گردم
و آنها را با شهوت خویش برای آزادی
می سوزانم
و پرواز می کنم و پرواز می کنم
زیرا من عاشق رهایی ام نه عاشق گل ها و چراغ ها
عشق ؟ نه
آیا شنیده ای که پروانه ای به میل خود
دوباره کرم شود
و به درون پیله باز گردد ؟
عشق شهریار شرقی مترادف با تملّک دلدار است
یا مترادف با کشتن او
اما پروانه به دور دست ها پرواز کرده است
و آموخته است که چونان کرکسان ، در اوج آسمان بماند
و کار تمام شود

غاده السمان


منتشر شده در :  اشعار غاده السمان

چقدر دیر ایستاده ای!

ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ

ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ

ﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ...

ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺮﺳﺘﯿﮋ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺪﻡ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯼ

ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ

ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯾﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺑﻪ ﯾﮏ ﻗﺪﻣﯽ ﺍﻡ ﻣﯽ ﺭﺳﯽ ﻭ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻧﺎﻓﺬﺕ ﻣﺮﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ!

ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﻗﻠﺒﻢ ﺗﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ

ﻭ ﺭﻋﺸﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﺮ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻓﻘﺮﺍﺗﻢ.

ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﯼ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﺳﺘﻨﺸﺎﻕ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ

ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻄﻮﻁ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﺛﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﯼ!

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ!

ﻣﻦ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﯼ!

ﭼﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ!

ﭼﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ!

ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ ﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﭘﯿﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ

ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯼ ﺳﺴﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ...

ﺗﻮ ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﯼ

ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽﻫﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ

ﺍﻣﺎ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎً ﺑﺎﺯﮔﺸﺖﻫﺎ ﺑﺪﺗﺮﻧﺪ!

ﺣﻀﻮﺭ ﻋﯿﻨﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ

ﺑﺎ ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭﺧﺸﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩﺵ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮﯼ ﮐﻨﺪ!

 

"ﻣﺎﺭﮔﺎﺭﺕ ﺁﺗﻮﻭﺩ"

بر گرفته از کتاب ﺁﺩﻡﮐﺶ ﮐﻮﺭ


چرا عاشق هم شدیم

چه بسیار از خود می پرسم 

که چرا عاشق هم شدیم 


ما با هم 

بسیار متفاوتیم 


توانایی ها 

و کاستی های بسیار گوناگون داریم 


نگرش ما به چیزها 

با هم اختلاف فراوان دارد 


شخصیت ما 

بسیار متفاوت است 

و با وجود همه اینها 

عشق ما به هم روز به روز بیشتر می شود 


شاید تفاوت های ما 

بر هیجان عشق مان می افزاید 

و من می دانم 

که ما در کنار هم 

پر توان تریم 


تفاوت های ما 

اساسی است 

ولی شور و احساسات یکسانی داریم 

و این که چرا عاشق هم شده ایم 

واقعاً بی ارزش است 


تمام آنچه برای من مهم است 

این است که کماکان 

برای هم ارزش داریم 

و عاشق یکدیگریم


"سوزان پولیس شوتز"

از کتاب سرخ به رنگ عشق

ترجمه: رویا پرتوی


پیش از دیدن تو / Susan Polis Schutz

پیش از دیدن تو 
می پنداشتم که هرگز 
کسی را شایسته عشق 
نخواهم یافت 

بدان خاطر 
که در باور من 
عشق در زندگی مهم تر از هر چیزی است 
می خواهم که عشق مان 
عشقی پایدار باشد 
و همیشه همچون حال زیبا بماند 

می خواهم که تا ابد 
زندگی مان 
بر عشق استوار باشد 

عشق خود به سوی ما آمد 
ولی می دانم 
هر دو باید بکوشیم 
تا پایدار بماند 

پس همواره 
نهایت تلاش را خواهم کرد 
تا با تو درست و راستگو باشم 

برای رسیدن به خواسته هایم 
سخت خواهم کوشید 
و تو را در رسیدن به خواسته هایت یاری خواهم کرد 

همواره خواهم کوشید 
تا تو را درک کنم 

همیشه افکارم را 
با تو در میان خواهم گذارد 

همواره خواهم کوشید 
تا پشتیبان تو باشم 

خواهم کوشید 
تا زندگی مان را 
به نیکی در هم آمیزم 
بدانسان که آزادی لازم 
برای شکوفایی جداگانه ی ما 
حفظ شود 

همواره خواهم کوشید 
هر روزِ در کنارِ تو را 
گرامی بدارم 

هر چه در زندگی مان پیش آید 
عشق مان را 
شکوفا خواهم کرد 
و تا ابد 
به تو احترام خواهم گذاشت 
و عشق خواهم ورزید

"سوزان پولیس شوتز"
از کتاب سرخ به رنگ عشق
ترجمه: رویا پرتوی

نمی خواهم تو را عوض کنم

نمی خواهم 
تو را عوض کنم 
خود تو 
بسیار بهتر از من می دانی 
چه به صلاح توست... 

نمی خواهم تو نیز 
مرا عوض کنی 

از تو می خواهم 
من را همان گونه که هستم 
بپذیری و به من احترام بگذاری 

این چنین 
می توانیم پیوندی استوار 
با ریشه در واقعیت 
و نه در رویا 
بنا نهیم


"سوزان پولیس شوتز"

از کتاب سرخ به رنگ عشق

ترجمه: رویا پرتوی


حس تکرار نشدنی

آدم وقتی یه حس تکرار نشدنی رو با یکی تجربه می کنه،دیگه نمی تونه اون حس رو با کس دیگه ای تجربه کنه.
بعضی حس ها خاص و ناب هستند؛

مثل بعضی آدم ها !


ویسلاوا شیمبورسکا"