اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

نشسته ای و نگاه تو خیره بر ماه است

نشسته ای و نگاه تو خیره بر ماه است

همیشه دلخوری ات با سکوت همراه است


خدا کند که نبینم هوای تو ابریست

ببخش! طاقت این دل عجیب کوتاه است

 

همیشه دل نگران تو بوده ام، کم نیست

همیشه دل نگران ِ کسی که در راه است…

 

بتاز اسب خودت را ولی مراقب باش

که شرط ِ بردن بازی سلامت شاه است

 

نمی رسد کسی اصلا به قله ی عشقت

گناه پای دلم نیست! راه، بیراه است

 

به کوه ِ رفته به بادم ، نسیم تو فهماند،

که کاه هرچه که باشد همیشه یک کاه است

 

ببند پای دلم را به عشق خود ، این دل

شبیه حضرت چشم تو نیست!گمراه است

 

به بغض چشم تو این شعر ، اقتدا کرده ست

که طاعت شب و روزش اقامه ی آه است

 

قصیده هرچه کند عشق را نمی فهمد

عجیب نیست که چشمان تو غزلخواه است


تو هستی و همه ی درد شعر من این جاست؛

که با وجود تو بغضم شکسته ی چاه است

 

رویا باقری


مثل یک روحی ؛ رها از بند زندان و تنی!

مثل یک روحی ؛ رها از بند زندان و تنی!

دور  هم باشی اگر از من ٬ همیشه با منی

 

خوب می دانی که در قلبم کسی جای تو را …

بعد ِ تو دنیا برای من به قدر ارزنی …

 

تو همیشه بی خبر مهمان بغضم می شوی

بی هوا از چشم های خسته ام سر می زنی

 

خسته ای از این همه طوفان پی در پی ولی

تو امید آخر عشقی ٬ نباید بشکنی !

 

گرمی دست تو غم را از دل من می برد

مثل یک آتش که می افتد به جان خرمنی

 

این همه مهر و محبت کار دستت می دهد

وای از آن روزی که دستت می رسد پیراهنی…

 

اِن یکادُ الذینَ … چشم نامحرم به دور !

چشم این قوم و برادرهای شوم ِ ناتنی!

 

من نمی خواهم که هرشب یاد تو باشم ولی٬

تو مگر از خواب های خسته ام دل می کنی؟!

 

دوست داری بازهم “پروانه تر” از این شوی؟

که تمام لحظه هارا پیله دورت می تنی؟

 

فکر کن بود و نبود من چه فرقی می کند!؟

مثل من این روزها وقتی به فکر رفتنی

 

رد پایت را بگیر از کوچه های این غزل

گرچه تو تنها دلیل شاعری های منی


رویا باقری


سایر اشعار : رویای باقری

نشسته ای و نگاه تو خیره بر ماه است

نشسته ای و نگاه تو خیره بر ماه است
همیشه دلخوری ات با سکوت همراه است

خدا کند که نبینم هوای تو ابریست
ببخش! طاقت این دل عجیب کوتاه است

همیشه دل نگران تو بوده ام، کم نیست
همیشه دل نگران ِ کسی که در راه است…

بتاز اسب خودت را ولی مراقب باش
که شرط ِ بردن بازی سلامت شاه است

نمی رسد کسی اصلا به قله ی عشقت
گناه پای دلم نیست! راه، بیراه است

به کوه ِ رفته به بادم ، نسیم تو فهماند،
که کاه هرچه که باشد همیشه یک کاه است

ببند پای دلم را به عشق خود ، این دل
شبیه حضرت چشم تو نیست!گمراه است

به بغض چشم تو این شعر ، اقتدا کرده ست
که طاعت شب و روزش اقامه ی آه است

قصیده هرچه کند عشق را نمی فهمد
عجیب نیست که چشمان تو غزلخواه است
تو هستی و همه ی درد شعر من این جاست؛
که با وجود تو بغضم شکسته ی چاه است   

رویا باقری

دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت را

دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت را
من دوست دارم زندگی با دست‌هایت را

از بی‌قراری‌های قلب من خبر دارد
بادی که می‌دزدد برای من صدایت را

روی زمین بودی و من در ماه دنبالت
باید ببخشی شاعر سر به هوایت را

تسخیر تو سخت است آنقدری که انگار
در مشت خود جا داده باشم بی‌نهایت را

زود است حالا روی پاهای خودم باشم
از دست‌های من نگیری دست‌هایت را

هرکس تو را گم کرد دنبال تو در من گشت
انگار می‌بینند در من رد پایت را

بگذار تا دنیا بفهمد مال من هستی
گنجشک‌ها خانه به خانه ماجرایت را 

وقتی پُر است از خاطراتت شعرهای من
باید بنوشی با خیال تخت چایت را !

"رویا باقری"