اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...
اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب - asharenab

اشعار ناب (asharenabir) مجموعه ای از بهترین های شعر و ادبیات جهان ...

در امتدادِ سحر می‌رسم به خانه‌ی تو

در امتدادِ سحر می‌رسم به خانه‌ی تو

سلام بر تو و دریای بی‌کرانه‌ی تو


سلام بر نفسِ باد و بادبان که مرا

رسانده‌اند به مهمانیِ شبانه‌ی تو


چه محفلی‌ست، به مهمانیِ بهارانم

چه مجلسی‌ست، صدای من و ترانه‌ی تو


بریدم از همه و آمدم به دیدارت

کبوترانه نشستم به شوقِ دانه‌ی تو


دلم دلی‌ست که در زلفت آشیان کرده

سرم سری‌ست که جا مانده روی شانه‌ی تو


بیا قدم به سراپرده‌ی خودت بگذار

رواق منظرِ چشمانم آشیانه‌ی تو


جویا معروفی

همراه و هم قبیله ی باد خزان شدیم

همراه و هم قبیله ی باد خزان شدیم 

بر ما چه رفته است که نامهربان شدیم؟


بر ما چه رفته است که در ختم دوستان

هی هی کنان به هیات شادی دوان شدیم


بر ما چه رفته است که از هم بریده ایم؟

بر ما چه رفته است که بی ساربان شدیم؟


دنیا به جز فریب چه دارد؟ دریغ! هیچ

تیری زده ست بی هدف و ما نشان شدیم


هر جا که میرویم دریغی نشسته است

امید و عشق را به خدا قصه خوان شدیم


گفتید روشنیم و جوانیم و سربلند 

گفتم که پیر و خسته دل و ناتوان شدیم


بر باد داده ایم شکوه گذشته را 

دیگر چه جای قصه که بی خانمان شدیم


جویا معروفی

خدا قلم زد و شب را ادامه دار کشید - جویا معروفی

خدا قلم زد و شب را ادامه دار کشید
مرا مسافرِ شب های انتظار کشید


تو را شکفته و مغرور و سنگدل، اما
مرا شکسته و بی تاب و بی قرار کشید


تو را کنارِ سحرگاهِ شاد پبروزی
مرا حوالیِ اندوهِ بی شمار کشید


میان خنده و غم جنگ شد، دریغا غم
به خنده چیره شد و دورِ من حصار کشید


غمی که بر سرم آمد از آشنایان است
همان غمی ست که هر لحظه شهریار کشید


« کجا رواست که از دستِ دوست هم بکشد
کسی که این همه از دستِ روزگار کشید »

 

"جویا معروفی"
از کتاب اینجا که منم

 انتشارات فصل پنجم


خوشا به بختِ بلنـــــدم که در کنار منی

خوشا به بختِ بلنـــــدم که در کنار منی

تو هم قرار منی هم تو بی‌قــــرار منی


گذشت فصل زمستان گذشت سردی و سوز

بیا ورق بزن این فصــــل را، بهـــــار منی


به روزهای جدایی دو حالت است فقط

در انتظار تـــــــواَم یا در انتظـــار منی


“خوش است خلوت اگر یار یار من باشد”

خوش است چون که شب و روز در کنار منی


بمان که عشق به حالِ من و تو غبطه خورَد

بمان که یار تواَم، عشق کن که یار منی


بمان که مثل غـــزل‌های عاشقانه‌ی من

پر از لطافتِ محضی و گوشــــــوار منی


من “ابتهـــــاج”‌ترین شاعــــر زمانِ تواَم

تو عاشقانه ترین شعـــــر روزگـــار منی

 

"جویا معروفی"