انگشتم را بر میدارم و
خانهای در هوا میکشم
بادها سقفش را میبرند
روی شنهای ساحل میکشم
دریاها از سقفش چکه میکنند
تو اما
مدادهای رنگیات را که برداری
می توانی دور رویاهای قشنگمان حصار بکشی
جنگلهای شمال را پشت پنجره بکاری
و پای موجهای خلیج را به حوض کوچکمان بازکنی
ماهی کوچکی شوی
که هیچ دریایی خواب رقص بالههاش را ندیده است
و بچرخی
در جهت گلهای دامنت
نگران خانه ای نباش
که بر دوش بادهای آواره کشیدهام
اینجا هنوز زنی است که لالاییهاش
پرندههای بی پرواز بالشت را
روی ابرها میبرد
"لیلا کردبچه"
از مجموعه حرفی بزرگتر از دهان پنجره